دختری که آرزو داشت

p. 8

از زبان نیکی

صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم چون میخواستیم بریم خیابان تهران یه دوش سی مینی گرفتم آرایش نکردم موهامو بستم چون عادت دارم اگه باز باشه آتیش میگیرم تازه یا گیس یا گوجه یا دم اسبی(داداش نمیخواد کل زندگیتو بزاری کف دست ما)
باشه حالا رفتم پایین صبحونه بخورم دیدم مریم نیست یادم اومد دیشب گفت صبح زود میره خرید و زود برمیگرده خدا کنه زود بیاد چون هیچی برای خوردن نداریم امان از دست کمگلس هایی مثل ما.

از زبان مریم

صبح زودتر از نیکی آلارم گذاشتم و بیدار شدم هیچی تو یخچال نبود پس رفتم خرید غذا از شب قبل به نیکی گفته بودم
ولی منه خر که نه کره ای بلدم نه آدرس نه آنتن و اینترنت و اطلاعات نه ماشین چرا اومدم بیرون؟
به بدبختی یه مجتمع معروف پیدا کردم و رفتم اونجا.
خیلی شلوغ بود یه چندتا بادیگارد هم دور یکی وایساده بود داشتم میرفتم داخل که یه پسر دستمو گرفت و داشت منو میبرد سمت دستشویی که یهو اون شلوغی و بادیگارداومد سمتم و یکی دستم رو گرفت و برد وسط بادیگارد ها جیمین بود پشمام چه از نزدیک کراش تره(شما ۲ تا هم به تورتون بی تی اس خورده😐)
منو با خودش برد تو ماشینش داشت بهم نزدیک می شد که....
دیدگاه ها (۱)

دختری که آرزو داشت

دختری که آرزو داشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط