ماجرای یک انشای انگلیسی وسط کلاس زبان
ماجرای یک انشای انگلیسی وسط کلاس زبان
زینب۱۳ساله است.مثل خیلی از بچههای امروز به کلاس زبان انگلیسی میرود.او تنها دخترچادری آموزشگاهشان است
بیش از۴۰روز درودیوارهای آموزشگاه را پراز شعارهای مختلف«مرگ»دیده و طاقتش تمام شده.بتازگی گفته که از چندروزقبل باخودش الکل میبرده و قبل و بعداز کلاس،وقتش را به پاک کردن شعارها میگذرانده.البته هرکه از پشت سرش رد میشده، ناسزایی نثارش میکرده که با سکوت زینب مواجه میشده
#دانشآموز_اصیل و دلاور ما برای اعتقادش هم دیوار پاک میکند،هم فحش میشنود.اما لب به ناسزا باز نمیکند.این است تفاوت این بچهها با بعضیهای دیگر.این بچهها دانشآموخته کلاس قهرمانی حاجقاسم هستند
معلم کلاس زبان به بچهها تکلیف داده که انشایی(writing)بنویسند و یک شخصیت بزرگ را معرفی کنند.زینب که انگار ناسزاها به او کارگر نیفتاده،تصمیم میگیرد از آرمان بگوید؛«#آرمان_علی_وردی».او میخواهد بازهم در قامت یک انسان فرهیخته و عاقل،اعتقادش را باکلمات بیان کند
مادرش که میترسد در آموزشگاه بلایی سر دخترش بیاورند،مخالفت میکند!اما درنهایت راضی میشود.زینب مینشیند به نوشتن و چه نوشتنی...#روضهٔ_انگلیسی شنیدهاید؟آنهم از زبان یک زینب۱۳ساله؟
زینب میداند نوشتن چنین متنی و خواندنش بین کسانیکه فقط شعار«آزادی»میدهند یعنی چه.ولی کار خودش را میکند.انشایش را سرکلاس میخواند و برخلاف انتظارش،استادش که تفکرات ضدانقلاب دارد در حالیکه اشک در چشمهایش جمع شده،ایستاده برایش دست میزند!
چندروزبعد هم انشای زینب به حوزهی حاجآقا مجتهدی میرسد و حاجآقای میرهاشم حسینی از زینب تقدیر میکند
برخی بیایند از زینب۱۳ساله یادبگیرند ...
#فتنه_۱۴۰۱
زینب۱۳ساله است.مثل خیلی از بچههای امروز به کلاس زبان انگلیسی میرود.او تنها دخترچادری آموزشگاهشان است
بیش از۴۰روز درودیوارهای آموزشگاه را پراز شعارهای مختلف«مرگ»دیده و طاقتش تمام شده.بتازگی گفته که از چندروزقبل باخودش الکل میبرده و قبل و بعداز کلاس،وقتش را به پاک کردن شعارها میگذرانده.البته هرکه از پشت سرش رد میشده، ناسزایی نثارش میکرده که با سکوت زینب مواجه میشده
#دانشآموز_اصیل و دلاور ما برای اعتقادش هم دیوار پاک میکند،هم فحش میشنود.اما لب به ناسزا باز نمیکند.این است تفاوت این بچهها با بعضیهای دیگر.این بچهها دانشآموخته کلاس قهرمانی حاجقاسم هستند
معلم کلاس زبان به بچهها تکلیف داده که انشایی(writing)بنویسند و یک شخصیت بزرگ را معرفی کنند.زینب که انگار ناسزاها به او کارگر نیفتاده،تصمیم میگیرد از آرمان بگوید؛«#آرمان_علی_وردی».او میخواهد بازهم در قامت یک انسان فرهیخته و عاقل،اعتقادش را باکلمات بیان کند
مادرش که میترسد در آموزشگاه بلایی سر دخترش بیاورند،مخالفت میکند!اما درنهایت راضی میشود.زینب مینشیند به نوشتن و چه نوشتنی...#روضهٔ_انگلیسی شنیدهاید؟آنهم از زبان یک زینب۱۳ساله؟
زینب میداند نوشتن چنین متنی و خواندنش بین کسانیکه فقط شعار«آزادی»میدهند یعنی چه.ولی کار خودش را میکند.انشایش را سرکلاس میخواند و برخلاف انتظارش،استادش که تفکرات ضدانقلاب دارد در حالیکه اشک در چشمهایش جمع شده،ایستاده برایش دست میزند!
چندروزبعد هم انشای زینب به حوزهی حاجآقا مجتهدی میرسد و حاجآقای میرهاشم حسینی از زینب تقدیر میکند
برخی بیایند از زینب۱۳ساله یادبگیرند ...
#فتنه_۱۴۰۱
۱.۶k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.