+ آقا؟
+ آقا؟
- بله؟
+ شما بابایِ من را ندیدی؟
او یک رَدایِ سبز دارد، هميشه برای ما غذا میآورد و یک کوله روی پشتش است.
- اسمش چیست؟
+ نمیدانم. هربار پرسيدم، نگفت!
- چه كارش داری؟
+ میخواهم خبرِ خوشی به او بدهم. خبرِ كشته شدنِ علی را
- از اين خبر خوشحال میشود؟
+ آری. مطمئنم او از خوشحالیِ من، خوشحال میشود.
- مرگِ علی را جلویِ او آرزو میکردی؟
+ آری. هميشه غذا كه میآورد، جلويش علی را نفرين میکردم، او هم دستهایش را بالا میبُرد و میگفت: خدایا مرگِ علی را برسان ....
- بله؟
+ شما بابایِ من را ندیدی؟
او یک رَدایِ سبز دارد، هميشه برای ما غذا میآورد و یک کوله روی پشتش است.
- اسمش چیست؟
+ نمیدانم. هربار پرسيدم، نگفت!
- چه كارش داری؟
+ میخواهم خبرِ خوشی به او بدهم. خبرِ كشته شدنِ علی را
- از اين خبر خوشحال میشود؟
+ آری. مطمئنم او از خوشحالیِ من، خوشحال میشود.
- مرگِ علی را جلویِ او آرزو میکردی؟
+ آری. هميشه غذا كه میآورد، جلويش علی را نفرين میکردم، او هم دستهایش را بالا میبُرد و میگفت: خدایا مرگِ علی را برسان ....
۷.۵k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲