درخواستی
درخواستی
نمیدونستم باید چیکار کنم واقعا سر در گم بودم
الان باید چه گو....هی میخوردم واقعا
اه
خب بزار از اول بگم
اسم من اته و عضو هشتم بی تی اس هستم و همین طور دوست دختر نامجون
خب شاید الان گیج شده باشین و بگین چه اتفاق ف....ا..کی افتاده
خب این برمیگرده به دو روز پیش
فلش بک به دو روز پیش:
طراح های لباس هر کدوم داشتن سایتمون رو اندازه میگرفتن تا برامون لباس بدوزن و ما فقد چیزی که از لباس ها میدونستیم این بود که تم لباس هامون بنفشه همین
با صدای نامجون منو با خودم آورد و دست از فکر کردن برداشتم
نامجون : خب دیگه تاکید نکنم من دوست ندارم لباس تنها دختری که بین هفتا پسره باز باشه فهمیدین ؟ دوست ندارم بهونه دیگه ای دست هیتراا بدیم مفهومه ؟
طراح لباسی که میخواست برام لباس بدوزه سر تکون داد
البته که نامجون این حرف ها رو بهونه کرد چون نمیخواست فعلا کسی به جز پسرا و پی دی نیم چیزی بدونه به خاطر همین اینا رو گفت تا کسی شکی نکنه
جیمین اومد در گوشم و بد لبخند و لحن شیطون گفت : خیلی روت غیرتی هااااا کنجکاوم بدونم روی بدنت هم رو تخت آنقدر غیرت داره
و این من بودم که داشتم سرخ میشدم و مثل رب گوجه فرنگی شدم
باورم نمیشد اون هفتا خوب میدونستن چجوری منو اذیت کنن وقتی میخواستیم بریم بیرون از در یکی از طراح ها صدام زد
.... :خانوم میشه یه لحظه بیاین ؟
من روبه پسرا گفتم : شما برین من میام
سری تکون دادن و رفتن
رفتم پیششون و با مهربونی پرسیدم : مشکلی پیش اومده
طراح لباس من که از روی پیرهنش که اسمشو زده بود فهمیدم اسمش یوشی هستش گفت : خانوم طرح لباس های نامجون شی و بقیه جوریه که شما باید لباستون باز باشه تا بهشون بخوره اما نامجون شی همونطور که شنیدین گفتن که نباید باز باشه
من .....
خب این یه دو یا سه پارتی میشه و بچه هر چیزی که توی این فیک هایی که مینویسم میخونین الکیه پس لطفا ناراحت نشین مم فقد این ها رو از خودم قوه تخیلم مینویسم
نمیدونستم باید چیکار کنم واقعا سر در گم بودم
الان باید چه گو....هی میخوردم واقعا
اه
خب بزار از اول بگم
اسم من اته و عضو هشتم بی تی اس هستم و همین طور دوست دختر نامجون
خب شاید الان گیج شده باشین و بگین چه اتفاق ف....ا..کی افتاده
خب این برمیگرده به دو روز پیش
فلش بک به دو روز پیش:
طراح های لباس هر کدوم داشتن سایتمون رو اندازه میگرفتن تا برامون لباس بدوزن و ما فقد چیزی که از لباس ها میدونستیم این بود که تم لباس هامون بنفشه همین
با صدای نامجون منو با خودم آورد و دست از فکر کردن برداشتم
نامجون : خب دیگه تاکید نکنم من دوست ندارم لباس تنها دختری که بین هفتا پسره باز باشه فهمیدین ؟ دوست ندارم بهونه دیگه ای دست هیتراا بدیم مفهومه ؟
طراح لباسی که میخواست برام لباس بدوزه سر تکون داد
البته که نامجون این حرف ها رو بهونه کرد چون نمیخواست فعلا کسی به جز پسرا و پی دی نیم چیزی بدونه به خاطر همین اینا رو گفت تا کسی شکی نکنه
جیمین اومد در گوشم و بد لبخند و لحن شیطون گفت : خیلی روت غیرتی هااااا کنجکاوم بدونم روی بدنت هم رو تخت آنقدر غیرت داره
و این من بودم که داشتم سرخ میشدم و مثل رب گوجه فرنگی شدم
باورم نمیشد اون هفتا خوب میدونستن چجوری منو اذیت کنن وقتی میخواستیم بریم بیرون از در یکی از طراح ها صدام زد
.... :خانوم میشه یه لحظه بیاین ؟
من روبه پسرا گفتم : شما برین من میام
سری تکون دادن و رفتن
رفتم پیششون و با مهربونی پرسیدم : مشکلی پیش اومده
طراح لباس من که از روی پیرهنش که اسمشو زده بود فهمیدم اسمش یوشی هستش گفت : خانوم طرح لباس های نامجون شی و بقیه جوریه که شما باید لباستون باز باشه تا بهشون بخوره اما نامجون شی همونطور که شنیدین گفتن که نباید باز باشه
من .....
خب این یه دو یا سه پارتی میشه و بچه هر چیزی که توی این فیک هایی که مینویسم میخونین الکیه پس لطفا ناراحت نشین مم فقد این ها رو از خودم قوه تخیلم مینویسم
- ۲.۰k
- ۱۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط