بازی مرگ
(بازی مرگ )
پارت ۱۱۲
سانگ بوم وارده آن ساختمان نیمه کاره شد و به سمت شون آمد نگاهی به پایین انداخت ارتفاش خیلی زیاد بود بلافاصله روبه هری کرد و گفت : بلاخره این روز هم رسید هان هری من جون تو رو نمیگیرم اما تا وقتی لازمم نشه
هری بی جون خندید و لب زد : جونگ کوک ..میاد ...نجاتم میده ...
همان لحظه صدای اسلحه به گوششان رسیدند هری پوزخند نیمه جونی زد دقایقی گذشت که جونگ کوک وارده آن ساختمان نیمه کاره سانگ بوم خونسرد ایستاده بود دیوید اسلحه روی سره هری گذاشته بود جونگ کوک عصبی سمتش هجوم برد اما با دیدن اسلحه روی سر هری قدمی عقب رفت همه دوست هایش پایین منتظر بودند جونگ کوک عصبی گفت : مبادا یه تار مو از سرش کم بشه
هری با شنیدن صدای عشق اش قلبش به دریا زده شد بلاخره رسید و اون رو از آن جهنم آزاد میکنه
سانگ بوم با اطمینان گفت : جانگ چا رو تو کشتی نه
جونگ کوک بدون هیچ تردیدی نجوا کرد : آره من کشتمش بدون هیچ تردیدی من سال ها منتظر این لحظه بودم هیچوقتم پشیمون نمیشم تو این بازی مرگ هیچ کسی زنده نمی مونه
سانگ بوم : از این هان هری هم خبر داره یا من این خبر خوبو بهش بدم
هری که درد زیادی داشت اصلا متوجه حرف های اونا نمیشد متعجب نگاه میکرد جونگ کوک دوباره خواست نزدیک بشه اما با خشاب اسلحه دیوید دنیا هم عقب رفت عصبی داد زد : ولش کنید عوضیا دیوید تو همچین آدمی نیستی هری رو ول کن سانگ بوم تو رو پر کرده تو دوست بچه گی من هستی نکن این کارو
با شنیدن این حرف ها درد بدی در سرش چرخید بلافاصله اسلحه از دست دیوید افتاد روی زمین دست گذاشت روی سرش و گفت : ساکت شو
جونگ کوک همچنان ادامه داد : تو دوست قدیمی من هستی نمیتونی بهم خیانت کنی نه
دیوید همچنان دستاشو گذاشته بود روی سرش اون یه روانی بود با چند کلمه دیونه میشد، روی زمین نشست و فقط دست هاشو گذاشته بود روی سرش سانگ بوم عصبی زیر لب غرید و گفت : بازی تمومه شد من برنده میشم نه تو هانول رو من کشتم درسته به هری من شلیک کردم به دیوید قرص روانی ها رو دادم همه کار ها زیره سره منه اما دیگه بازی تموم شد
جونگ کوک سریع اسلحه شو در آورد اما سانگ بوم قبل از اون اسلحه تو دستش بود اون روی هری گرفته بود جونگ کوک روی اون
پارت ۱۱۲
سانگ بوم وارده آن ساختمان نیمه کاره شد و به سمت شون آمد نگاهی به پایین انداخت ارتفاش خیلی زیاد بود بلافاصله روبه هری کرد و گفت : بلاخره این روز هم رسید هان هری من جون تو رو نمیگیرم اما تا وقتی لازمم نشه
هری بی جون خندید و لب زد : جونگ کوک ..میاد ...نجاتم میده ...
همان لحظه صدای اسلحه به گوششان رسیدند هری پوزخند نیمه جونی زد دقایقی گذشت که جونگ کوک وارده آن ساختمان نیمه کاره سانگ بوم خونسرد ایستاده بود دیوید اسلحه روی سره هری گذاشته بود جونگ کوک عصبی سمتش هجوم برد اما با دیدن اسلحه روی سر هری قدمی عقب رفت همه دوست هایش پایین منتظر بودند جونگ کوک عصبی گفت : مبادا یه تار مو از سرش کم بشه
هری با شنیدن صدای عشق اش قلبش به دریا زده شد بلاخره رسید و اون رو از آن جهنم آزاد میکنه
سانگ بوم با اطمینان گفت : جانگ چا رو تو کشتی نه
جونگ کوک بدون هیچ تردیدی نجوا کرد : آره من کشتمش بدون هیچ تردیدی من سال ها منتظر این لحظه بودم هیچوقتم پشیمون نمیشم تو این بازی مرگ هیچ کسی زنده نمی مونه
سانگ بوم : از این هان هری هم خبر داره یا من این خبر خوبو بهش بدم
هری که درد زیادی داشت اصلا متوجه حرف های اونا نمیشد متعجب نگاه میکرد جونگ کوک دوباره خواست نزدیک بشه اما با خشاب اسلحه دیوید دنیا هم عقب رفت عصبی داد زد : ولش کنید عوضیا دیوید تو همچین آدمی نیستی هری رو ول کن سانگ بوم تو رو پر کرده تو دوست بچه گی من هستی نکن این کارو
با شنیدن این حرف ها درد بدی در سرش چرخید بلافاصله اسلحه از دست دیوید افتاد روی زمین دست گذاشت روی سرش و گفت : ساکت شو
جونگ کوک همچنان ادامه داد : تو دوست قدیمی من هستی نمیتونی بهم خیانت کنی نه
دیوید همچنان دستاشو گذاشته بود روی سرش اون یه روانی بود با چند کلمه دیونه میشد، روی زمین نشست و فقط دست هاشو گذاشته بود روی سرش سانگ بوم عصبی زیر لب غرید و گفت : بازی تمومه شد من برنده میشم نه تو هانول رو من کشتم درسته به هری من شلیک کردم به دیوید قرص روانی ها رو دادم همه کار ها زیره سره منه اما دیگه بازی تموم شد
جونگ کوک سریع اسلحه شو در آورد اما سانگ بوم قبل از اون اسلحه تو دستش بود اون روی هری گرفته بود جونگ کوک روی اون
- ۹.۶k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط