یک سناریو هست توی ذهنم که با خودم گفتم چه بهتر بیام برای
یک سناریو هست توی ذهنم که با خودم گفتم چه بهتر بیام برای شما هم به اشتراک بزارم
درباره ی ا/ت: دختری کیوت،خجالتی، مهربون، دلسوز، 21 سالشه، مادر پدرش هم توی 6 سالگی فوت کردن( روحشون شاد)🖤
درباره ی الکس: بعضی وقت ها سرد و بی حوصله رفتار میکنه، مهربون، 22 سالشه
ا/ت همینجوری داشت راه میرفت. آسمان شب خیلی قشنگ بود، ا/ت همینطوری داشت راه میرفت که با یک نفر برخورد کرد، اون فرد الکس بود.....
الکس نگاهی به ا/ت کرد و دید که ا/ت سرش رو گرفته و معلومه که سرش درد میکنه
الکس: ببخشید خانم، حواسم نبود( با صدایی آروم)
ا/ت: اشکالی نداره منم حواسم پرت بود( ا/ت نگاهی به الکس کرد و حس بدی داشت که بهش برخورد کرده)
*الکس نگاهی به چشم ا/ت کرد و متوجه شد چشم ا/ت هتروکومی هست, الکس غرغ افکارش شده بود که با صدای ا/ت به خودش اومد*
ا/ت: اسمت چیه؟
الکس: الکس هستم اسم تو چیه؟
ا/ت: ا/ت هستم خوشبختم
الکس: همچنین
(ا/ت نگاهی به الکس کرد و یک متوجه که یک چیز عجیبی توی چشم الکس میدید که یک آدم عادی نمیدید)
...........
(سیلام بچه های گل، اگه این پست به 5 کامنت و 4 تا لایک برسه پارت دو هم میزارم𓆩🥰𓆪 )
درباره ی ا/ت: دختری کیوت،خجالتی، مهربون، دلسوز، 21 سالشه، مادر پدرش هم توی 6 سالگی فوت کردن( روحشون شاد)🖤
درباره ی الکس: بعضی وقت ها سرد و بی حوصله رفتار میکنه، مهربون، 22 سالشه
ا/ت همینجوری داشت راه میرفت. آسمان شب خیلی قشنگ بود، ا/ت همینطوری داشت راه میرفت که با یک نفر برخورد کرد، اون فرد الکس بود.....
الکس نگاهی به ا/ت کرد و دید که ا/ت سرش رو گرفته و معلومه که سرش درد میکنه
الکس: ببخشید خانم، حواسم نبود( با صدایی آروم)
ا/ت: اشکالی نداره منم حواسم پرت بود( ا/ت نگاهی به الکس کرد و حس بدی داشت که بهش برخورد کرده)
*الکس نگاهی به چشم ا/ت کرد و متوجه شد چشم ا/ت هتروکومی هست, الکس غرغ افکارش شده بود که با صدای ا/ت به خودش اومد*
ا/ت: اسمت چیه؟
الکس: الکس هستم اسم تو چیه؟
ا/ت: ا/ت هستم خوشبختم
الکس: همچنین
(ا/ت نگاهی به الکس کرد و یک متوجه که یک چیز عجیبی توی چشم الکس میدید که یک آدم عادی نمیدید)
...........
(سیلام بچه های گل، اگه این پست به 5 کامنت و 4 تا لایک برسه پارت دو هم میزارم𓆩🥰𓆪 )
- ۲.۳k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط