دلم می خواستشبی که می رفتیاتفاق ساده ای می افتادراه را گم می کردیفاخته ای کوکو می کردو کلیدی زنگار گرفتهاز آشیانه ی خالی درناهابه زمین می افتادباران می گرفتبیدار می شدمبیدارت می کردمو ادامه ی این خواب را تو تعریف می کردی.