سناریو از میکا اسرافیل پایانی

سلام من ات هستم ۱۴ سالمه و تو بچگی یه دوست داشتم به اسم میکا منو میکا دو سال اختلاف سنی داشتیم ولی مثل خواهر برادر باهم میموندیم اما وقتی با خانواده تصمیم فرار از اون زندان کوفتی رو گرفتیم خوناشاما تمام خوانواده منو کشتن و حتی میکا رو هم کشتن و فقط من تونستم از اونجا فرار کنم اما من الان شمشیر دارم و شیطان دارم و میتونم انتقام میکا رو بگیرم
ویو میکا:
باز یه روز کوفتی دیگه رو هم گذروندم که خبر به گوشم رسید کرول یه جلسه کاری برگزار کرده منم مجبور بودم برم و ریخت نحس فریدو ببینم من رفتم و همه منتظر کرول بودم اونجا فهمیدم که فقط فرید هستش وقتی کرول اومد و اطلاعات رو از خوناشاما دادن به کرول و کرول خیلی عصبانی شد و گفت
ویو کرول: چرا اون دختره رو برام نیاوردیننننننننننننن الان بزنمممممممممممم ناقصت کنمممممممممم که همون‌طور تو فکر بودم فرید رشته افکارمو پاره کرد و گفت: کدوم دختر کرول؟ کرول گفت: همون دختره که عضو عضو ساختمون شیاطینه اسمشو نمیتونم اینجا بهت بگم و منم گفتم: اگه من بدونم اتفاقی می افته ؟ که کرول گفت: ام نه فقط حاله تو بدتر میشه
ویو کرول:
رفتم به فرید اینو گفتم و فرید گفت: مطمعنم میکا خیلی خوشحال میشه اگه بدونه من گفتم: نه احمق بزار بریم تو جنگ هم میکا می‌فهمه و هم اتو گروگان میگیرم و بهد من گفتم.... « سلام شینگولیا این سناریو از اسرافیل پایانی اگه لایک ها به دو تا و کامنت مثبت گذاشتید رو تخم چشمام براتون میزارم سایونارا💋💋