چنان پیدا شدی درمن که من درخاطرم گم شد

چنان پیدا شدی درمن، که من درخاطرم گم شد
غمم بادیدنِ لبخندِ زیبایت تبسّم شد
قرارم را نسیمی ازنگاهت سخت برهم زد
دلِ دریایی‌ام باماهِ رویت پُرتلاطم شد
اگرچه از تبارِ باد بودم تا تو را دیدم
خیالم، خاطرم، خاکم اسیرِ بوی گندم شد
تمامِ عُمر در چشمِ سیاهت زُل زدم امّا
سیاهی قسمتِ من شد، نگاهت سهمِ مردم شد
قرار این بود یک لحظه بمانم پیشِ تو امّا
زمان دربینِ موهای تو مثلِ کودکی گم شد
دیدگاه ها (۵)

تلویزیون از صبح برای اینکه فضا رو عادی و بانشاط جلوه بده دار...

+++++++++++++++++++++

#هنر_عکاسی

این اشک ها بعد از تو نامش آبشار استگاهی شکستن اقتضای روزگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط