#شعر

بی تفاوت می نشینم از سر اجبارها
مثل از نو دیدن صد باره ی اخبارها

خانه هم از سردی دل های ما یخ می‌زند
در سکوت ما، صدا می آید از دیوارها

هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی
حال و روزم را نمی‌فهمند جز شب کارها

دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون
دوستت دارم شده قربانی تکرارها

خنده های زورکی را خوب یادم داده ای
مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها

گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم؟
بغض کردم، خودخوری کردم، نگفتم بارها!

#سید_تقی_سیدی
#شاعرانه
#خانه#شعر#دل#دوستت_دارم#خنده#بغض
دیدگاه ها (۰)

یا ابا عبدالله❤

یا حسین❤

#داستان

باید مضطر شویم...

چند پارتی جونگوون p۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط