خواستم تا ته این قصه بمانم که نشد
خواستم تا ته این قصه بمانم که نشد
غزلی از ته دل با تو بخوانم که نشد
خواستم حادثه باشم، که بیفتم به دلت
لذت عشق به خونت بدوانم که نشد
خواستم اشک مرا پاک کنی در بغلت
تن در آغوش غریبت برهانم که نشد
خواستم دست تو بر شانه ی من تکیه کند
و تو را مال دل خویش بدانم که نشد
خواستن نیست توانستن و من از ته دل
خواستم آتش عشقی بنشانم که نشد.....
غزلی از ته دل با تو بخوانم که نشد
خواستم حادثه باشم، که بیفتم به دلت
لذت عشق به خونت بدوانم که نشد
خواستم اشک مرا پاک کنی در بغلت
تن در آغوش غریبت برهانم که نشد
خواستم دست تو بر شانه ی من تکیه کند
و تو را مال دل خویش بدانم که نشد
خواستن نیست توانستن و من از ته دل
خواستم آتش عشقی بنشانم که نشد.....
- ۳.۶k
- ۰۹ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط