من انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را به یاد دارم
من انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را به یاد دارم
که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم؛
ما نه آواره بودیم ، نه غریب اما،
این بعد از ظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت
میگفتند از کودکی به ما که زمان باز نمیگردد،
اما نمیدانم چرا
این بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند!
# احمدرضا احمدی
که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم؛
ما نه آواره بودیم ، نه غریب اما،
این بعد از ظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت
میگفتند از کودکی به ما که زمان باز نمیگردد،
اما نمیدانم چرا
این بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند!
# احمدرضا احمدی
- ۱.۹k
- ۰۸ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط