بسم الرب الشهداء و الصدیقین

بسم الرب الشهداء و الصدیقین


#خاطراتی از شهدا

شهید رضا پور عابد


شهید رضا پورعابد می‌گفت:
وقتی خداوند فرزندم مجتبی را به ما عطا کرد، او را خیلی دوست داشتم و به همین دلیل تصویری از او را در خودروی خود نصب کرده بودم تا همیشه در مقابلم باشد و با دیدن او شاد شوم.
از جبهه که برمی‌گشتم یکراست به سراغ مجتبای عزیزم می‌رفتم و او را در بغل می‌گرفتم و غرقه بوسه می‌کردم.

مدتی به همین روش گذشت تا آنکه یک روز به خودم آمدم و گفتم:
ممکن است روزی بخواهم از مجتبی جدا شوم. آن وقت خیلی سخت خواهد بود. باید آمادگی داشته باشم تا بتوانم بین محبت به فرزند و اسلام یکی را انتخاب کنم. به راحتی از خانواده و فرزند دل بکنم.

ناگهان به خود نهیب زدم:
هیهات که محبت به فرزند مرا از مسیرم که اسلام است، بازدارد و یا گام‌هایم را در این مسیر سست کند.

پس از آن بود که با وجود علاقه و محبت زیادی که به مجتبای عزیزم داشتم، اما به همسرم گفتم که مجتبی را به من وابسته نکند تا بتوانم راحت از او رها شوم.

راوی : عظیم پورعابد (برادر شهید)
دیدگاه ها (۱)

بار الها...بارالها... خلوت لحظه هایم را با یاد تو پر می کنم ...

چند رباعی از علی اکبر لطفیان تقدیم به شهدای نیجریه :یک:سخت ا...

️بشارتی به شما دوستان! رسول اکرم صلی الله علیه و آله:مَن قَر...

چگونه به سرعت برق از پل صراط بگذریم؟عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط