چشمهایم را میبندم و

چشم‌هایم را می‌بندم و
از یک تا هزار می‌شمارم
امّآ چیزی عوض نمی‌شود؛
نه سرزمینم،
نه کلماتم

حالا تو هی بنشین و سوزن‌دوزی کن
روی این پرده‌ها
برای خانه‌ای که نداریم
دلتنگی کن،
بهانه بگیر
برای کسی‌که نمی‌دانی کیست...

به‌هم نگاه می‌کنیم
بی‌آنکه حرفی بزنیم
به خواب می‌رویم
بی‌آنکه یکدیگر را بوسیده باشیم


#جواد_گنجعلی

@dastkhatcafe
#عاشقانه
دیدگاه ها (۲)

طنز کرونایی:اوضاع، درام است و به شدّت کرونایی است امت کرونا...

ماهی ها نه گریه میکنندنه قهر و نه اعتراض!ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻗﯿﺪ...

در خیابان های شبدیگر جایی برای قدم هایم نمانده استزیرا که چش...

❣ای که دنیای مــنـــیروح منی! جان مـــنــیمی شود یک قــدمـیب...

فاطمه واژه ی بی خاتمه

چند پارتی جونگوون p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط