☫﷽☫
☫﷽☫
روز شمار عیدالله الاکبر
٢۶ روز تاغدیر
↬✿◆🔅 ◆✿↫
در بعضی از کتاب های معتبر مناقب از علمای شیعه -تقریبا در ثلث اوّل آن-دیدم که از ابن جریر طبری رحمه الله روایت کرده و او با سند خویش از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند:
هنگامی که فرزندان حضرت یعقوب برادر خود یوسف را به چاه انداختند و نزد پدر برگشتند، حضرت یعقوب علیه السلام از آنها احوال یوسف را پرسش کرد، در جواب گفتند:گرگ او را خورد، یعقوب علیه السلام گفته آنها را نپذیرفت و تکذیب کرد.
آنها از نزد او خارج شدند و به صحرا رفتند،و برای اثبات گفته خود گرگی را پیدا کردند، و آن را خدمت پدر آوردند، گرگ زبان گشود و به یعقوب سلام کرد.
حضرت یعقوب علیه السلام از او پرسید: چرا پسرم را خوردی؟عرض کرد:ای پیامبر خدا؛به خدا قسم گوشت انسانی را هرگز نخوردهام و تو می دانی خوردن گوشت پیامبران و فرزندان آنها بر وحشیها حرام است،و من از این شهر شما نیستم وامروز به این شهر وارد شده ام.
به او فرمود:تو از کدام سرزمین هستی،و چه چیزی باعث شده است که اینجا بیایی؟
عرض کرد:از مصر آمدهام و از اینجا عبور کردم تا به خراسان روم و یکی از برادرانم را در آنجا ببینم.
یعقوب به او فرمود:به چه منظوری به زیارت او می روی؟
عرض کرد:با پدرت حضرت نوح علیه السلام در میان کشتی بودم،او از طریق جبرئیل فرمایش خداوند را حکایت کرد که فرموده است:کسی که برادر خود را در راه خدا زیارت کند و قصدش نشان دادن به دیگران و یا رساندن به گوش آنها نباشد ونخواهد که به خاطر این عمل از او تعریف کنند،خداوند برای هر قدمی که بردارد ده حسنه برایش بنویسد، و ده گناه او رااز بین ببرد، و ده درجه مقامش را بالا برد.
حضرت یعقوب علیه السلام فرمود:شما گروه حیوانات وحشی بر کارهائی که اطاعت پروردگار باشد پاداشی داده نمی شوید و برگناهان و نافرمانیها کیفر نمی شوید پس چرا چنین می کنی؟عرض کرد:
ثواب و پاداش آن را به علی علیه السلام وصیّ خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله وسلم و شیعیان آن حضرت تقدیم می کنم.
ادامه در کامنت
روز شمار عیدالله الاکبر
٢۶ روز تاغدیر
↬✿◆🔅 ◆✿↫
در بعضی از کتاب های معتبر مناقب از علمای شیعه -تقریبا در ثلث اوّل آن-دیدم که از ابن جریر طبری رحمه الله روایت کرده و او با سند خویش از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند:
هنگامی که فرزندان حضرت یعقوب برادر خود یوسف را به چاه انداختند و نزد پدر برگشتند، حضرت یعقوب علیه السلام از آنها احوال یوسف را پرسش کرد، در جواب گفتند:گرگ او را خورد، یعقوب علیه السلام گفته آنها را نپذیرفت و تکذیب کرد.
آنها از نزد او خارج شدند و به صحرا رفتند،و برای اثبات گفته خود گرگی را پیدا کردند، و آن را خدمت پدر آوردند، گرگ زبان گشود و به یعقوب سلام کرد.
حضرت یعقوب علیه السلام از او پرسید: چرا پسرم را خوردی؟عرض کرد:ای پیامبر خدا؛به خدا قسم گوشت انسانی را هرگز نخوردهام و تو می دانی خوردن گوشت پیامبران و فرزندان آنها بر وحشیها حرام است،و من از این شهر شما نیستم وامروز به این شهر وارد شده ام.
به او فرمود:تو از کدام سرزمین هستی،و چه چیزی باعث شده است که اینجا بیایی؟
عرض کرد:از مصر آمدهام و از اینجا عبور کردم تا به خراسان روم و یکی از برادرانم را در آنجا ببینم.
یعقوب به او فرمود:به چه منظوری به زیارت او می روی؟
عرض کرد:با پدرت حضرت نوح علیه السلام در میان کشتی بودم،او از طریق جبرئیل فرمایش خداوند را حکایت کرد که فرموده است:کسی که برادر خود را در راه خدا زیارت کند و قصدش نشان دادن به دیگران و یا رساندن به گوش آنها نباشد ونخواهد که به خاطر این عمل از او تعریف کنند،خداوند برای هر قدمی که بردارد ده حسنه برایش بنویسد، و ده گناه او رااز بین ببرد، و ده درجه مقامش را بالا برد.
حضرت یعقوب علیه السلام فرمود:شما گروه حیوانات وحشی بر کارهائی که اطاعت پروردگار باشد پاداشی داده نمی شوید و برگناهان و نافرمانیها کیفر نمی شوید پس چرا چنین می کنی؟عرض کرد:
ثواب و پاداش آن را به علی علیه السلام وصیّ خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله وسلم و شیعیان آن حضرت تقدیم می کنم.
ادامه در کامنت
۲.۰k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.