فیک☆پارت سوم...
فیک☆پارت سوم...
ژانر: مافیا، کاپلی، خوش
کاپل اصلی: مینسوگ
کاپل فرعی: چانمین،هیونلیکس
نویسنده: @kim_stay
هان درحالی که خوابیده بود، مینهو بعد تموم کردن کارش از اتاق دفتر خودش بیرون رفت و وارد اتاق اتاق هان شد... وقتی هان رو لخت دید که دراز کشیده، آب دهنش رو قورت داد و سعی میکرد که توجه ای نکنه... ولی هرچی جایه دیگه ای رو نگاه میکرد، چشمانش برمیگشتن و کمی به جیسونگ نگاه میکردن...
مینهو در رو بست و دنبال گوشیش گشت... ولی یادش اومد که گوشیش روی تختی که هان رو خوابیده جا گذاشته... به سر خودش زد و به خودش گفت...
مینهو: چرا اون گوشی رو باید یادت بره؟! چرا؟ وای... خدا... اون اونجا لخته... منم باید... سریع میرم برش میدارم میام دیگه.... انگار چی میخاد بشه... نمیمیری که...
اون در رو دوباره باز کرد و چشماش از هان دور نگه داشت... به سمت تخت رفت و گوشیش رو برداشت... چشمش به سمت لب های صورتی هان رفت و کنترل خودشو از دست داد... بوسه ای کوتاهی روی لبش گذاشت و بعد دوید و از اتاق بیرون رفت...
نفسی عمیق کشید و به سمت مبل رفت و روش دراز کشید تا بخابه...
چشماش رو بست و خاست کمی استراحت کنه...
صبح که بیدار شد با خودس که غلت خورده بود و روی زمین افتاده بود مواجه شد و بلند شد...
به سمت آشپز خونه رفت و خاست صبحونه ای سلام برای خودش و شاید هان درست کنه...
((ویوی هان))
صبح که بیدار شد، چشماش رو مالید و بعد به اتاقی که لباس های خودش که توش پخش شده بودن مواجه شد... گیج شد و بعد از جاش بلند شد... در رو باز کرد و مینهویی مه داره غذا درست میکنه رو دید... عصبانی شد و یهو مینهو هان رو دید...
مینهو: صبحت بخیر... خوب خابیدی؟
هان: چطور تونستی...؟
مینهو: هیم...؟ چی رو چی تونستم؟
هان: چرا...چرا منو اوردی اینجا و لختم کردی؟!
مینهو: اوه آم... ببین تو اشتباه متوجه شدی... من کاری نکردم... بزار توضیح-
هان: نیازی به توضیحت ندارم!
هان در رو بست و لباس هاشو پوشید و از اتاق بیرون رفت و به سمت در بیرون رفت... بدون خدافظی از خونه خارج شد و مینهو کمی ناراحت شد...
((ویوی مینهو))
ناراحت غذاشو درست کرد و نوشجان کرد...
هنوز داشت به رفتن هان فکر میکرد و به دیشب... حسی در قلبش بهش میگفت... که عاشق هان شده... و شانسش رو از دست داده بود... ولی میدونست که روز های دیگه ای هم هست...
خودشو آروم کرد و بخاطر شرکت اماده شد و به هیون زنگ زد تا به دنبالش بیاد برن شرکت...
ژانر: مافیا، کاپلی، خوش
کاپل اصلی: مینسوگ
کاپل فرعی: چانمین،هیونلیکس
نویسنده: @kim_stay
هان درحالی که خوابیده بود، مینهو بعد تموم کردن کارش از اتاق دفتر خودش بیرون رفت و وارد اتاق اتاق هان شد... وقتی هان رو لخت دید که دراز کشیده، آب دهنش رو قورت داد و سعی میکرد که توجه ای نکنه... ولی هرچی جایه دیگه ای رو نگاه میکرد، چشمانش برمیگشتن و کمی به جیسونگ نگاه میکردن...
مینهو در رو بست و دنبال گوشیش گشت... ولی یادش اومد که گوشیش روی تختی که هان رو خوابیده جا گذاشته... به سر خودش زد و به خودش گفت...
مینهو: چرا اون گوشی رو باید یادت بره؟! چرا؟ وای... خدا... اون اونجا لخته... منم باید... سریع میرم برش میدارم میام دیگه.... انگار چی میخاد بشه... نمیمیری که...
اون در رو دوباره باز کرد و چشماش از هان دور نگه داشت... به سمت تخت رفت و گوشیش رو برداشت... چشمش به سمت لب های صورتی هان رفت و کنترل خودشو از دست داد... بوسه ای کوتاهی روی لبش گذاشت و بعد دوید و از اتاق بیرون رفت...
نفسی عمیق کشید و به سمت مبل رفت و روش دراز کشید تا بخابه...
چشماش رو بست و خاست کمی استراحت کنه...
صبح که بیدار شد با خودس که غلت خورده بود و روی زمین افتاده بود مواجه شد و بلند شد...
به سمت آشپز خونه رفت و خاست صبحونه ای سلام برای خودش و شاید هان درست کنه...
((ویوی هان))
صبح که بیدار شد، چشماش رو مالید و بعد به اتاقی که لباس های خودش که توش پخش شده بودن مواجه شد... گیج شد و بعد از جاش بلند شد... در رو باز کرد و مینهویی مه داره غذا درست میکنه رو دید... عصبانی شد و یهو مینهو هان رو دید...
مینهو: صبحت بخیر... خوب خابیدی؟
هان: چطور تونستی...؟
مینهو: هیم...؟ چی رو چی تونستم؟
هان: چرا...چرا منو اوردی اینجا و لختم کردی؟!
مینهو: اوه آم... ببین تو اشتباه متوجه شدی... من کاری نکردم... بزار توضیح-
هان: نیازی به توضیحت ندارم!
هان در رو بست و لباس هاشو پوشید و از اتاق بیرون رفت و به سمت در بیرون رفت... بدون خدافظی از خونه خارج شد و مینهو کمی ناراحت شد...
((ویوی مینهو))
ناراحت غذاشو درست کرد و نوشجان کرد...
هنوز داشت به رفتن هان فکر میکرد و به دیشب... حسی در قلبش بهش میگفت... که عاشق هان شده... و شانسش رو از دست داده بود... ولی میدونست که روز های دیگه ای هم هست...
خودشو آروم کرد و بخاطر شرکت اماده شد و به هیون زنگ زد تا به دنبالش بیاد برن شرکت...
۹.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.