سلام
سلام
این شما و این معرفی به کتاب دیگه😂🚶🏻♀️
اسم کتاب:رویای نیمه شب
خلاصش درباره یه جوون سنی که عاشق یه دختر شیعه میشه محوریتش داستان عاشقونه مذهبیه به جرعت میگم وقتی بخونید اگر طرفدار این جور ژانرا باشید میشه یکی از بهترین رمانایی که خوندین.
حتی اگه داستان شمارو جذب نکنه شخصیتاش و شیرینی جملات شمارو جذب میکنه
بخاطر قلم دقیق نویسنده شما میتونید به راحتی حتی کوچیک ترین جزئیات فضای داستان رو تصور کنید
پیچ و خم های داستان نه خیلی پیچیده است که نشه فهمید و نه حوصله سر بر و عادیه
کلی بگم شمارو جذب میکنه
خلاصه خیلی عالیه حتما بخونیدش یکی از بهترین رمانای ایرانیه
راستی داستان توی حله(عراق) اتفاق میوفته😁
یه بخش از متن کتاب:
پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هرچند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. طراحی و ساخت این گوشواره کار هاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد: قشنگ اند، ولی ما چیزی ارزان می خواهیم. مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. ازقضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.
لینک تیزرش:https://www.aparat.com/v/FsGLy/
#کتاب
#معرفی_کتاب
#بخوانیم
#رویای_نیمه_شب
این شما و این معرفی به کتاب دیگه😂🚶🏻♀️
اسم کتاب:رویای نیمه شب
خلاصش درباره یه جوون سنی که عاشق یه دختر شیعه میشه محوریتش داستان عاشقونه مذهبیه به جرعت میگم وقتی بخونید اگر طرفدار این جور ژانرا باشید میشه یکی از بهترین رمانایی که خوندین.
حتی اگه داستان شمارو جذب نکنه شخصیتاش و شیرینی جملات شمارو جذب میکنه
بخاطر قلم دقیق نویسنده شما میتونید به راحتی حتی کوچیک ترین جزئیات فضای داستان رو تصور کنید
پیچ و خم های داستان نه خیلی پیچیده است که نشه فهمید و نه حوصله سر بر و عادیه
کلی بگم شمارو جذب میکنه
خلاصه خیلی عالیه حتما بخونیدش یکی از بهترین رمانای ایرانیه
راستی داستان توی حله(عراق) اتفاق میوفته😁
یه بخش از متن کتاب:
پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هرچند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. طراحی و ساخت این گوشواره کار هاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد: قشنگ اند، ولی ما چیزی ارزان می خواهیم. مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. ازقضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.
لینک تیزرش:https://www.aparat.com/v/FsGLy/
#کتاب
#معرفی_کتاب
#بخوانیم
#رویای_نیمه_شب
۳۴.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.