Part

𝘛𝘩𝘦 𝘦𝘯𝘥 𝘧𝘰𝘳 𝘶𝘴
Part 4

با نوری که از پنجره به صورتش خورد بیدار شد. انگاری دیشب خوابش برده بود ولی خودش نفهمیده بود. دستی رو چشماش کشید. صدای زنگ گوشیش اومد. گوشی رو برداشت و جواب داد.

× الو؟
_ سلام
× شما؟..
_ نفهمیدی؟ بنگچانم
× اوه ببخشید نفهمیدم
_ عیبی نداره. خواب بودی؟
× آره اما الان بیدار شدم
_ خب میخوای امروز همو ببینیم؟
× فکر نکنم بتونم ولی اگر شد میبینمت. فقط کجا؟
_ باید بری مدرسه؟
× آره
_ خودم میام دنبالت
× ولی..باشه
_ میبینمت

مکالمشون تموم شد.

.
.

زنگ خونه‌ی مدرسه به صدا در اومد. همه‌ی بچه ها با سرعت از کلاساشون میزدن بیرون؛ یا با دوستاشون شوخی میکردن. برعکس، سونگمین خیلی آروم و بی‌سر و صدا وسایلش و جمع کرد و از کلاسش خارج شد. همینجوری قدم میزد تا برسه به خیابون اصلی اما همه یجا جمع شده بودن. چی بود؟ سونگمین رفت جلوتر دید که بنگچان جلوی ماشین منتظر وایساده. یه نگاه بهش کرد و یادش اومد امروز میومد دنبالش. ساکت بود تا بنگچان صداش زد.

_ سونگمین!
× بهش نگاه کرد*
_ بیا دیگه. در ماشین رو براش باز کرد*
سونگمین رفت سمتش آروم بهش گفت:
× لازم بود اینجوری بیای؟
_ مگه چیش عجیبه؟

سونگمین هیچی نگفت و نشست توی ماشین. بنگچان هم رفت توی ماشین و حرکت کرد.

🗣: یعنی اون کی بود؟
🗣: وای چقدر جذاب بود.
🗣: این همون بنگچان معروفه!
🗣: چرا باید با همچین کسی دوست باشه؟

بقیه همینجوری حرفاشون رو به هم دیگه میزدن.
سکوت بلندی توی ماشین پیچیده بود. بنگچان سکوت رو شکوند.

_ میخوای بریم غذا بخوریم؟
× نه مرسی. صدای قار قور شکمش اومد* (راستش نمیدونستم چی بگم)
_ خنده‌ای زیر لبش کرد* باشه

سونگمین که متوجه شد به سمت پنجره نگاه کرد و چشماشو بست. (بچم خجالت کشید)

بنگچان سمت در سونگمین رفت و در رو براش باز کرد. سونگمین پیاده شد. به بنگچان نگاهی کرد و گفت.

× لازمه اینکارارو بکنی؟
_ ها؟ نه خب.. عادتمه
× هه عادت؟
_ آره
× باشه
_ بیا بریم

بنگچان رفت سمت رستوران؛ پشت یکی از میزا نشست. سونگمین داشت به فضای رستوران نگاه میکرد. بنگچان صداش زد و بهش اشاره کرد که بره بشینه.

_ به چی نگاه میکنی؟
× ها؟ اخه اینجا خیلی خوشگله
_ آره منم اینجا رو دوست دارم
× اومدی تاحالا؟
_ بنگچان به میز تکیه داد* من هروقت بخوام میتونم بیام اینجا
× خوشبحالت
_ دوست داری اینجا رو؟
× آره..یعنی نه
_ از این به بعد میارمت اینجا
× ها؟!!
_ خب بگو چی میخوای بخوری؟
× سونگمین منوی جلوش رو برداشت و بهش نگاه انداخت. از قیمت غذا ها تعجب کرده بود*
_ لبخندی زد* چیشده؟
× اخه قیمت اینا-
_ هرچی میخوای انتخاب کن
× ولی خب.. باشه.

بنگچان همچنان بهش نگاه میکرد و لبخند روی لبش بود.

_ انتخاب کردی؟
× آره
_ بذار ببینم

هردوشون به جلو خم شدن؛ سونگین داشت انتخاباش و نشون میداد اما بنگچان به چشمای قهوه‌ایش‌ نگاه میکرد. سونگمین متوجه شد.

× هوی
_ بنگچان خودشو جمع کرد* چیه؟
× گوش میدی چی میگم
_ آره خب
× آهی کشید* همین بود
_ اوکی

.
.

_ دوست داشتی غذا رو؟
× آره
× خب مرسی
_ خواهش میکنم.
_ راستی هروقت خواستی دوباره بیای اینجا بهم بگو
× باشه باشه✌️
_ بیا بریم
× سرشو به نشونه مثبت تکون داد*
...........................................................
زیادی دیر شد🤓
دیدگاه ها (۱۵)

ادیت جدید/چانگبیننمیدونم با چه رویی پستش کردم😭😭کیفیتش رید🚮★ ...

امروز تولد بهترین رپر اسکیزه تولد چانگبین مبارک من و تو🕺🏻🕺🏻 ...

دیل؟

بیاین منو خوشحال کنید🙇🏻‍♂️ (توی سروشه) https://splus.ir/fore...

part12🦋-میشه بیای اتاق من بخوابی پیشم&چرا-همینطوری& باشه -خی...

p⁴+ چی بگم.. *از شدت بغض صداش میلرزه*🐨 میخوای گریه کنی؟ + ن....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط