به دیدارم بیا هر شب
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها
و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن
ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تنپوشِ سیاهیها
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفرِ آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یادِ مهتابی!
#مهدی_اخوان_ثالث
در این تنهایی تنها
و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن
ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تنپوشِ سیاهیها
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفرِ آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یادِ مهتابی!
#مهدی_اخوان_ثالث
۳۷۷
۰۸ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.