به دیدارم بیا هر شب

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها
و تاریکِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن
ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن‌پوشِ سیاهی‌ها
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می‌ترسم تو را خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفرِ آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یادِ مهتابی!




#مهدی_اخوان_ثالث
دیدگاه ها (۳)

امیدی بر جماعت نیست! می خواهم رها باشماگر بی انتها هم نیستم ...

ﻭﻗﺘﻰ ﺗﻮ ﻣﯿﺎﯾﻰﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻰ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺪﻝ ﻣﻰ ﺷﻮﻡﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﻭ...

هیچ کس به عشق معتقد نیست همه می گویند"فراموش می کنی"من ..،لب...

#تکپارتی#درخواستیوقتی بعد از چند روز بر میگرده خونه ومیبینه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط