بوسه ای بخشید و خوابم کرد و رفت

بوسه ای بخشید و خوابم کرد و رفت
با لب لعلش خرابم کرد و رفت

با نگاهش جسم و جانم را بسوخت
بعد هم عاشق خطابم کرد و رفت

رهزن دل بود چشم مست او
ز آتش عشقش کبابم کرد و رفت

اشک ریزان همچو شمعی تا سحر
سوختم چندانکه آبم کرد و رفت

عاقبت در جمع عاشقهای خویش
عارفانه انتخابم کرد و رفت

دید رسوا گشته ام در محفلش
بی وفا آخر جوابم کرد و رفت

عشق من آمد ببالینم شبی
با نوای بوسه خوابم کرد ورفت
دیدگاه ها (۲)

تنها پرانتزی که دوست ندارم بسته شود ، لبان توست وقتی می خندی...

دوست داشتن #تو #نبض وجود من است... اگر نباشے نیستم... تم...

میان مشغله هایم گم شده ام ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست…

باستان شناس میشوم ،چشم هایت نگاهی قیمتی دارد …

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط