داستان👇
پصی: صلام
دخی: علیک صلام
پصی: میش.ه باهم باشیم
دخی نه من ع این جور رابطه ها خشم نمیاد
خاهش میکنم فقط چن روز
عشقم ولم کرده
دخی: فقط چن روزا
پصی: خعلی ممنون عزیزم
ماها گذشت حالا دختر با جونو دل عاشق پصر شده بود پصر برای خشبختیش هرکاری میکرد'!
شب روز کار میکرد تا بتونن به هم برسن دختر دیوانه وار عاشقش شده بود (:
پصرم میگف که هیچکص جز اون به چشمش نمیاد
این همه عشق و علاقه به راب*ط*ه جن*س*ی کشید دختر با اون همه نجابتی که داشت بدنشو دراختیار عشقش گذاشت و باهم بودن بعد اون شب عشق دختر هروزو هروز بـیشتر میشد
یه روز پصر بهش زنگ زدو گف: میخام ببینمت
دختر خشحال شدو
قرار گذاشتن همون جای همیشگی
ولی وقتی رف دختریو دست در دست پصر دید
پصر با لبخند به دختر نگاه میکرد وقتی به هم رسیدن بعد سلام علیک پصر با لبخندی گف: ازت خیلی ممنونم که این مدت کنارم بودی هرکاری برام کردی دختر با لبای لرزون گف: کشش نده حرفتو بزن پصر دست دختر کناریشو بالا برد و گف الان عشق اولم برگشته امیدوارم خشبخت بشی
بهت که گفده بودم عشقم رفته و حالا برگشته ببخشید عزیزم دختر اشکش ریختو گف: پص اون خانومم گفتنات پص اون همه ناز کشیدنات
تا نصف شب اضافه کاری وایسادنات که بتونی برام بهترین حلقه رو بخری همش کشک بود …؟
پصر سرشو انداخ پایینو گف: ببخشید دختر گف: باشه اگ ولت کرد بازم برگرد پیش خودم قول میدم به روت نیارم چجوری داغونم کردی دختر دومی گف: بسه دیگ شما دوتا برا هم ساخته نشدین دصت پصرو گرف گف: بریم عشقم و رفتند
دختره هم رف اما ناگهان… صدای بوقو شکستن شیشه و جیغ تو سر پصره پیچید هراسان برگشت که عشق دومشو خون مالی کف اسفالت دید دیوید سمتشو بغلش کرد پصر صداش میلرزیدو بغض کرده بود شرو ب حرف زدن کرد گف پاشو فرشته کوچولوم چرا چشاتو بستی بغضش شکست اشکاش سرا زیر شدن باز کن اون چشای نازتو
پاشو عروسکم بازم بهم بگو عشقم پاشو خانوم خونمم بخدا هیچکس اندازه ی ط برام عزیز نیس
ولی دیر خعلی دیر بود امبولانس اومدو دخترو برد پصر هم دنبالش رف بعد چن صاعت دکتر از اتاق عمل اومد و با سری پایین ب پصر گف: متاسم هر دو رو از دست دادیم پصر گف: هر دو؟!|:
دکتر گف: بله هم مادر و هم بچه پصر اشکاش چکید رف بالا سر دختر چشاشو بوسیدو گف: پاشو دلبرم پاشو مامان بچم پاشو باز منو بابا کن
پاشو ط باید مادری کنی پاشو دلبرکم ..
ولی خعلی دیر بود خعلی
دخی: علیک صلام
پصی: میش.ه باهم باشیم
دخی نه من ع این جور رابطه ها خشم نمیاد
خاهش میکنم فقط چن روز
عشقم ولم کرده
دخی: فقط چن روزا
پصی: خعلی ممنون عزیزم
ماها گذشت حالا دختر با جونو دل عاشق پصر شده بود پصر برای خشبختیش هرکاری میکرد'!
شب روز کار میکرد تا بتونن به هم برسن دختر دیوانه وار عاشقش شده بود (:
پصرم میگف که هیچکص جز اون به چشمش نمیاد
این همه عشق و علاقه به راب*ط*ه جن*س*ی کشید دختر با اون همه نجابتی که داشت بدنشو دراختیار عشقش گذاشت و باهم بودن بعد اون شب عشق دختر هروزو هروز بـیشتر میشد
یه روز پصر بهش زنگ زدو گف: میخام ببینمت
دختر خشحال شدو
قرار گذاشتن همون جای همیشگی
ولی وقتی رف دختریو دست در دست پصر دید
پصر با لبخند به دختر نگاه میکرد وقتی به هم رسیدن بعد سلام علیک پصر با لبخندی گف: ازت خیلی ممنونم که این مدت کنارم بودی هرکاری برام کردی دختر با لبای لرزون گف: کشش نده حرفتو بزن پصر دست دختر کناریشو بالا برد و گف الان عشق اولم برگشته امیدوارم خشبخت بشی
بهت که گفده بودم عشقم رفته و حالا برگشته ببخشید عزیزم دختر اشکش ریختو گف: پص اون خانومم گفتنات پص اون همه ناز کشیدنات
تا نصف شب اضافه کاری وایسادنات که بتونی برام بهترین حلقه رو بخری همش کشک بود …؟
پصر سرشو انداخ پایینو گف: ببخشید دختر گف: باشه اگ ولت کرد بازم برگرد پیش خودم قول میدم به روت نیارم چجوری داغونم کردی دختر دومی گف: بسه دیگ شما دوتا برا هم ساخته نشدین دصت پصرو گرف گف: بریم عشقم و رفتند
دختره هم رف اما ناگهان… صدای بوقو شکستن شیشه و جیغ تو سر پصره پیچید هراسان برگشت که عشق دومشو خون مالی کف اسفالت دید دیوید سمتشو بغلش کرد پصر صداش میلرزیدو بغض کرده بود شرو ب حرف زدن کرد گف پاشو فرشته کوچولوم چرا چشاتو بستی بغضش شکست اشکاش سرا زیر شدن باز کن اون چشای نازتو
پاشو عروسکم بازم بهم بگو عشقم پاشو خانوم خونمم بخدا هیچکس اندازه ی ط برام عزیز نیس
ولی دیر خعلی دیر بود امبولانس اومدو دخترو برد پصر هم دنبالش رف بعد چن صاعت دکتر از اتاق عمل اومد و با سری پایین ب پصر گف: متاسم هر دو رو از دست دادیم پصر گف: هر دو؟!|:
دکتر گف: بله هم مادر و هم بچه پصر اشکاش چکید رف بالا سر دختر چشاشو بوسیدو گف: پاشو دلبرم پاشو مامان بچم پاشو باز منو بابا کن
پاشو ط باید مادری کنی پاشو دلبرکم ..
ولی خعلی دیر بود خعلی
۸.۳k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.