زمستان...
زمستان
آخرین حرفهایش را
روی آخرین برگ
از آخرین شاخهی آخرین درخت
نقاشی میکند
و لای پنجرهی یخ کردهی اسفند میگذارد
بهار اما پشت در است
حالش خریدنیست
آمده تا مبتلا کند
با فروردین ناز میکشد
با فروردین دل میبرد
و به اردیبهشت که میرسد...
امان از اردیبهشت
امان از اردیبهشت که بوی ماه و آسمان میدهد
اردیبهشت عاشق است
سرش را روی شانهی خرداد میگذارد
و با قصههای لیلی
هوای شهر را مجنون میکند!
مثل بهار باش
گاهی ابری
گاهی بارانی
و گاهی سرخوش و آفتابی
بگذار دریا با تو همراه شود
در کوچههایی قدم بگذار
که عطر بهار نارنج
عشق را تحمیل میکند
پنجره را باز کن
تا آخرین حرفهای زمستان
در آغوش باد رنگ فراموشی بگیرد
بهار را باید عاشق بود
بهار را باید رویید
بهار را...
من میگویم بهار را باید به گونهای زندگی کرد
که انگار تکرار نخواهد شد .
#علی_سلطانی
آخرین حرفهایش را
روی آخرین برگ
از آخرین شاخهی آخرین درخت
نقاشی میکند
و لای پنجرهی یخ کردهی اسفند میگذارد
بهار اما پشت در است
حالش خریدنیست
آمده تا مبتلا کند
با فروردین ناز میکشد
با فروردین دل میبرد
و به اردیبهشت که میرسد...
امان از اردیبهشت
امان از اردیبهشت که بوی ماه و آسمان میدهد
اردیبهشت عاشق است
سرش را روی شانهی خرداد میگذارد
و با قصههای لیلی
هوای شهر را مجنون میکند!
مثل بهار باش
گاهی ابری
گاهی بارانی
و گاهی سرخوش و آفتابی
بگذار دریا با تو همراه شود
در کوچههایی قدم بگذار
که عطر بهار نارنج
عشق را تحمیل میکند
پنجره را باز کن
تا آخرین حرفهای زمستان
در آغوش باد رنگ فراموشی بگیرد
بهار را باید عاشق بود
بهار را باید رویید
بهار را...
من میگویم بهار را باید به گونهای زندگی کرد
که انگار تکرار نخواهد شد .
#علی_سلطانی
- ۱۷.۵k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط