به چشمهایم زل زد و گفت با هم درستش میکنیم چه لذتی د
به چشمهایم زل زد و گفت: «با هم درستش میکنیم». چه لذتی داشت این با هم؛ حتی اگر با هم، هیچچیزی هم درست نمیشد، حتی اگر تمام سرمایهام بر باد میرفت، حسی که به واژه ی «با هم» داشتم را با هیچچیزی در این دنیا معاوضه نمیکردم. تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد، میتواند حس مرا در آن لحظات درک کند.
- ۶۲۶
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط