من از تبار لطافت گل ها بودم
من از تبار لطافت گل ها بودم
از حافظهی شاد زمانم ،
بی حضور من
نه رنگها را جلوه ای هست
و نه عطرها
مشامی مینوازد..
بر من اما
یک تاریخ ستم رفته؛
وقتی
ترس از نگاه پدر ،
امتیازهای برادر
و اضطراب
از چهرهی عبوس همسر
پژمرده ام کرد..
و هرگز
هیچکس نفهمید
درد درون سینهی من
از کجاست
و چه آلامی
روحم را خراش میدهد
حتا وقتی لبخند میزنم..
از حافظهی شاد زمانم ،
بی حضور من
نه رنگها را جلوه ای هست
و نه عطرها
مشامی مینوازد..
بر من اما
یک تاریخ ستم رفته؛
وقتی
ترس از نگاه پدر ،
امتیازهای برادر
و اضطراب
از چهرهی عبوس همسر
پژمرده ام کرد..
و هرگز
هیچکس نفهمید
درد درون سینهی من
از کجاست
و چه آلامی
روحم را خراش میدهد
حتا وقتی لبخند میزنم..
۱۹۷
۰۲ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.