به نام خدا
به نام خدا
پاسخ به یک شبهه
سوال: من به دینم شک دارم. شک دارم که اسلام دین حقیقی باشه، با توجه به اینکه تو شبکههای اجتماعی گروههای ضد اسلام زیادی هم ساخته شدن، شک من بیشتر شده. سردرگمم. لطفا کمکم کنید...
.
.
.
پاسخ:
شک گاهی خیلی هم خوب است، اما چرا به آن شبکههای اجتماعی که هم خودشان اقرار دارند و هم شما اذعان دارید که ضد دین هستند، شک نکردید؟!
اتفاقاً قوهی "شک" و تردید را دادهاند تا
اولاً مقدمهای بر یقین باشد و
ثانیاً انسان عاقل هر چیزی را سریع قبول نکند و هر ادعایی را نپذیرد، و عبد ذلیل هر ادعا و دعوتی نگردد، تا به سرعت به بند اسارت و بندگی کشیده نشود؛ بکه ابتدا کمی شک کند.
اما چرا انسان باید در مقابل هر نوع جریان و پیامی که خودش میداند "ضد تبلیغ علیه دین" است، تسلیم و مطیع باشد، اما راجع به حقایق روشن دینی "شک" کند؟!
این دیگر "شک کردن" نیست، بلکه "بدل خوردن" است. برای هر حقیقتی، بدلی وجود دارد و بدل "شک صحیح" نیز شک به حق و حقایق، به جای شک به باطل و اباطیل است.
الف – انسان "عقل" دارد، "اختیار" هم دارد - "یقین" دارد، "شک" هم دارد - "ایمان" دارد، "کفر" هم دارد – "حبّ و میل" دارد، "بغض و تنفر" هم دارد؛ اینها که بد نیست، منتهی وقتی بدل خورد، هر یک را جای دیگری مورد استفاده قرار داد، ضرر میکند.
ب – چرا انسان باید خود را هوای آلوده قرار دهد و بعد بگوید: شک کردم که اصلاً هوای تمیز هم وجود دارد، یا اصلاً تمیزی همین است و شاید هوای تمیز آلوده است؟ چرا انسان باید خود را عالماً و عامداً مخاطب دشمنان دین و دنیا و آخرت خود قرار دهد و پس از آن که ذهن و قلبش هدف قرار گرفت و مجروح شد و قلبش بیمار شد، بگوید: اساساً به "اسلام و سلامتی دینی" شک کردم.
ج – در عین حال، باز هم بیان میشود که اصل "شک کردن"، بد و مذموم نیست، منتهی اولاً شک منطقی و ثانیاً شک به موقع.
انسان باید دقت کند که چرا شک کرده است و وقتی شک پیش آمد، چه میکند؟ دست روی دست میگذارد و میگوید: «من شک کردم؟!» یا میرود تحقیق و جستجو میکند تا شک و تردیدش بر طرف گردد؟
د – آیا تا به حال هیچ شک کردهاید که «شاید این شبکههای اجتماعیِ ضد دین، خیر و سعادت مرا نمیخواهند؟». خب اگر یقین به دشمنی آنها حاصل است، پس چرا باید ضدتبلیغ آنها در انسان تأثیر بگذارد؟! و اگر به دشمنی آنها یقینی حاصل نیست و انسان شک دارد که نکند دوست هستند و خیر انسان را میخواهند، خب کار راحتی است، ببینیم به چه چیز ما را دعوت میکنند؟ به کدام سو میخوانند و از کدام هدف و جهت باز میدارند؟
شک در دین:
دین هم همینطور است. دین حقیقی (اسلام) یک سایه نیست که انسان شک کند که آیا درست دیده یا خیر؟ بلکه یک ساختار "اعتقادی و عملی" است. اصولی دارد، فروعی دارد، امر دارد، نهی دارد، دعوت دارد، بازدارندگی دارد، حلال و حرام دارد. و انسان نیز عقل، قلب، علم و شعور و اختیار دارد.
اسلام عزیز، مبدأ و معاد (توحید و قیامت) را میشناساند و سپس به ایمان به آن دعوت میکند. دلایل عقلی و منطبق با فطرت را بیان میکند و سپس فرا میخواند و پس از اثبات به این دعوت، راهکارهای درست زندگی کردن و سالم رسیدن به مقصد را نشان میدهد.
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است، فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده؛ و در آفرینش خدا دگرگونگی نیست، این است دین مستقیم ولی بیشتر مردم نمیدانند.
.
خداوند حکیم در اسلام، انسان را متوجه خودش میکند تا تردیدش برطرف گردد.
در مقابل "کفر" است که به هیچ دلیل عقلانی مستدل نمیشود و با هیچ گرایش فطری سازگاری ندارد و هیچ برنامهای هم جز نفسپروری ندارد و نتیجهای هم جز به بندگی فراعنه و طواغیت کشیدن ندارد.
روح را میکشد و جسم را چاق و باد میکند، به طوری که پوست از گوشتش جدا شود، تا خوب چوب بخورد و مُثله شود.
خب، حالا یکی شک کرد، چه اشکالی دارد؟ به دعوت هر کدام، دلایل هر کدام، راه هر کدام و نتیجهی هر کدام نگاه میکند، شکّش برطرف میشود و به یقین میرسد.
قرآن کریم، نه بافتههای منفعت طلبانه عدهای فاسد و فاسق است و نه شعارهای ژورنالیستی برای فریب مردم و نه مبتنی بر ظنّ و گمان به نام نظریه.
خدا در قرآن کریم از انسان، جهان، عالم هستی، اول و آخر تعریف درست و اطلاعات کامل و مستدل میدهد، چه باید کردهها و چه نباید کردهای منطبق با حقایق عالم هستی را نیز در جزئیترین و کلیترین شئون فردی و اجتماعی بشر بیان میکند.
قرآن کتاب انسان شناسی است:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَ
پاسخ به یک شبهه
سوال: من به دینم شک دارم. شک دارم که اسلام دین حقیقی باشه، با توجه به اینکه تو شبکههای اجتماعی گروههای ضد اسلام زیادی هم ساخته شدن، شک من بیشتر شده. سردرگمم. لطفا کمکم کنید...
.
.
.
پاسخ:
شک گاهی خیلی هم خوب است، اما چرا به آن شبکههای اجتماعی که هم خودشان اقرار دارند و هم شما اذعان دارید که ضد دین هستند، شک نکردید؟!
اتفاقاً قوهی "شک" و تردید را دادهاند تا
اولاً مقدمهای بر یقین باشد و
ثانیاً انسان عاقل هر چیزی را سریع قبول نکند و هر ادعایی را نپذیرد، و عبد ذلیل هر ادعا و دعوتی نگردد، تا به سرعت به بند اسارت و بندگی کشیده نشود؛ بکه ابتدا کمی شک کند.
اما چرا انسان باید در مقابل هر نوع جریان و پیامی که خودش میداند "ضد تبلیغ علیه دین" است، تسلیم و مطیع باشد، اما راجع به حقایق روشن دینی "شک" کند؟!
این دیگر "شک کردن" نیست، بلکه "بدل خوردن" است. برای هر حقیقتی، بدلی وجود دارد و بدل "شک صحیح" نیز شک به حق و حقایق، به جای شک به باطل و اباطیل است.
الف – انسان "عقل" دارد، "اختیار" هم دارد - "یقین" دارد، "شک" هم دارد - "ایمان" دارد، "کفر" هم دارد – "حبّ و میل" دارد، "بغض و تنفر" هم دارد؛ اینها که بد نیست، منتهی وقتی بدل خورد، هر یک را جای دیگری مورد استفاده قرار داد، ضرر میکند.
ب – چرا انسان باید خود را هوای آلوده قرار دهد و بعد بگوید: شک کردم که اصلاً هوای تمیز هم وجود دارد، یا اصلاً تمیزی همین است و شاید هوای تمیز آلوده است؟ چرا انسان باید خود را عالماً و عامداً مخاطب دشمنان دین و دنیا و آخرت خود قرار دهد و پس از آن که ذهن و قلبش هدف قرار گرفت و مجروح شد و قلبش بیمار شد، بگوید: اساساً به "اسلام و سلامتی دینی" شک کردم.
ج – در عین حال، باز هم بیان میشود که اصل "شک کردن"، بد و مذموم نیست، منتهی اولاً شک منطقی و ثانیاً شک به موقع.
انسان باید دقت کند که چرا شک کرده است و وقتی شک پیش آمد، چه میکند؟ دست روی دست میگذارد و میگوید: «من شک کردم؟!» یا میرود تحقیق و جستجو میکند تا شک و تردیدش بر طرف گردد؟
د – آیا تا به حال هیچ شک کردهاید که «شاید این شبکههای اجتماعیِ ضد دین، خیر و سعادت مرا نمیخواهند؟». خب اگر یقین به دشمنی آنها حاصل است، پس چرا باید ضدتبلیغ آنها در انسان تأثیر بگذارد؟! و اگر به دشمنی آنها یقینی حاصل نیست و انسان شک دارد که نکند دوست هستند و خیر انسان را میخواهند، خب کار راحتی است، ببینیم به چه چیز ما را دعوت میکنند؟ به کدام سو میخوانند و از کدام هدف و جهت باز میدارند؟
شک در دین:
دین هم همینطور است. دین حقیقی (اسلام) یک سایه نیست که انسان شک کند که آیا درست دیده یا خیر؟ بلکه یک ساختار "اعتقادی و عملی" است. اصولی دارد، فروعی دارد، امر دارد، نهی دارد، دعوت دارد، بازدارندگی دارد، حلال و حرام دارد. و انسان نیز عقل، قلب، علم و شعور و اختیار دارد.
اسلام عزیز، مبدأ و معاد (توحید و قیامت) را میشناساند و سپس به ایمان به آن دعوت میکند. دلایل عقلی و منطبق با فطرت را بیان میکند و سپس فرا میخواند و پس از اثبات به این دعوت، راهکارهای درست زندگی کردن و سالم رسیدن به مقصد را نشان میدهد.
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است، فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده؛ و در آفرینش خدا دگرگونگی نیست، این است دین مستقیم ولی بیشتر مردم نمیدانند.
.
خداوند حکیم در اسلام، انسان را متوجه خودش میکند تا تردیدش برطرف گردد.
در مقابل "کفر" است که به هیچ دلیل عقلانی مستدل نمیشود و با هیچ گرایش فطری سازگاری ندارد و هیچ برنامهای هم جز نفسپروری ندارد و نتیجهای هم جز به بندگی فراعنه و طواغیت کشیدن ندارد.
روح را میکشد و جسم را چاق و باد میکند، به طوری که پوست از گوشتش جدا شود، تا خوب چوب بخورد و مُثله شود.
خب، حالا یکی شک کرد، چه اشکالی دارد؟ به دعوت هر کدام، دلایل هر کدام، راه هر کدام و نتیجهی هر کدام نگاه میکند، شکّش برطرف میشود و به یقین میرسد.
قرآن کریم، نه بافتههای منفعت طلبانه عدهای فاسد و فاسق است و نه شعارهای ژورنالیستی برای فریب مردم و نه مبتنی بر ظنّ و گمان به نام نظریه.
خدا در قرآن کریم از انسان، جهان، عالم هستی، اول و آخر تعریف درست و اطلاعات کامل و مستدل میدهد، چه باید کردهها و چه نباید کردهای منطبق با حقایق عالم هستی را نیز در جزئیترین و کلیترین شئون فردی و اجتماعی بشر بیان میکند.
قرآن کتاب انسان شناسی است:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَ
۳.۵k
۰۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.