هر یک از زنانی

هر یک از زنانی
که زمانی
بی تفا وت از کنارشان گذشته ای
تمام دنیای مردی بوده اند
همین زن که از اتوبوس پیاده شد
با چشمهای معمولی
و کیفی معمولی تر
و تو معصومش پنداشتی
روزی
جایی
کسی را آتش زده
با همان ساقهای معمولی
و انگشتهای کشیده
شک ندارم
مردی هست
که هنوز
در جایی از جهان
منتظر است آن زن
خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی
به خانه اش ببرد...
دیدگاه ها (۱)

ماه ، شایدفرزند نداشته ی ماست !زیبایی اش به تو رفتهتنهایی اش...

از جنس خاک این حوالی نیستخاکی که دنیا بر سرم کردهکل پزشکان ح...

بیدار می شویبه خودت صبح به خیر می گوییبرای خودت چای می ریزیت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط