خم شد ،چیزی از زمین برداشت،باز خم شد،چیزی از زمین برداشت،
خم شد ،چیزی از زمین برداشت،باز خم شد،چیزی از زمین برداشت،دوباره و چند باره.نزدیک رفتم به پرسش.نگاه کرد به آتش های فراوان سپاه دشمن. فرمود:«فردا کودکانم در این بیابان،پی پناهی می دوند»
دستهایش پربود از خار های بیابان.
شب عاشـورا بود…
دستهایش پربود از خار های بیابان.
شب عاشـورا بود…
۲.۴k
۰۸ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.