در یکی از روستاهای ایتالیا پسر بچه شروری بود که دیگران ر

در یکی از روستاهای ایتالیا، پسر بچه شروری بود که دیگران را با سخنان زشتش خیلی ناراحت می کرد. روزی پدرش جعبه ‏ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرف هایت ناراحت کردی، یکی از این میخ ‏ها را به دیوار اتاقت بکوب. روز اول، پسرک بیست میخ را به دیوار کوبید. پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می ‏آزارد، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد. یک روز پدرش به او پیشنهاد کرد تا هربار که توانست از کسی بابت حرفهایش معذرت خواهی کند، یکی از میخ ها را از دیوار بیرون بیاورد.

روزها گذشت تا اینکه یک روز پسرک پیش پدرش آمد و با شادی گفت: بابا، امروز تمام میخ ‏ها را از دیوار بیرون آوردم! پدر دست پسرش را گرفت و با هم به اتاقش رفتند، پدر نگاهی به دیوار انداخت و گفت: آفرین پسرم! کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخ‏های دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته صاف و تمیز نیست. وقتی تو عصبانی می شوی و با حرف‏ هایت دیگران را می ‏رنجانی، آن حرف ها هم چنین آثاری بر انسان‏ ها می ‏گذارند. تو می ‏توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری، اما هزاران بار عذرخواهی هم نمی تواند زخم ایجاد شده را خوب کند.

پائولو کوئلیو.94/9/2ساعت12:43
دیدگاه ها (۴۴)

این متن آنقدر به نظرم قشنگ بود که حیفم اومد شما نخونیددر ایر...

بخونیدش خیلی قشنگه...پسره به مادرش گفت با این قیافه ترسناکت ...

بخونید قشنگه زنی به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟...

نجیب ترین بانوی عریان !!!حدود هزار سال پیش، لیدی گودایوا همس...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

love or hate, lost love!! P: 2جک: اقا به اقای جئون گفتیم اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط