تقدیر چرا خواست بیایی سر راهم

تقدیر چرا خواست بیایی سر راهم؟
یعنی چه که افتاد به چشم تو نگاهم؟

چشمان تو دیدم که شدم راهی دریا
از رؤیت رویت شد اگر عاشق ماهم

از حسرت حرفی که نشد با تو بگویم
هر روز در آیینه تو را می کشد آهم

یک سلسله زیبایی و یک رشته نجابت
پیدا شده در نقشه چشمان تو با هم

یا رومی روی تو و یا زنگی زلفت
یک لحظه سفیدم من و یک لحظه سیاهم

ابروی تو با غیرت و گیسوی تو گیرا
آن رانده مرا از در و این داده پناهم

امشب چقدر خوشه پروین شده روشن
انگار نظر کرده به چشم تو خدا هم
دیدگاه ها (۷)

تقدیم به فرزندان زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خو...

آرام جانم میشوی .پشت وپناهم میشوی؟من خسته ازبی مهریم!تومهربا...

کاش می شد قفل دلتنگی ، شکستکاش می شد درب تاریکی، گسستکاش می...

آسمان حال تو و حال دلم یک جور است.تو چرا تیره شدی؟نکند تنهای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط