فیکشن بی تی اس چشم های بسته

closed Eyes 🍷⛓️
مقدمه
اتاق ساکتِ ساکت بود؛یه سکوت سنگین که حتی نفس کشیدن رو هم سخت میکرد. همه جا پر از لکه قرمز بود رو زمین،رو دیوار...
۱۲ اوریل ۲۰۰۵.
وسط اتاق،یه دختر جوون با لباس سفید افتاده بود . اون قدر خون اطرافش جمع شده بود که دیگه لباسش سفید نبود،سرخ بود .
موهای مشکیش رو روی صورتش ریخته بودن،بی حرکت .
صدای قدم های کسی توی اتاق پیچید.
مردی قد بلند ،با کت و شلوار مشکی،بی قرار قدم میزد. زیر کت لکه های خون روی لباسش به چشم میخورد. با استرس زیر لب زمزمه میکرد :
-من چیکار کردم ؟...
هی با خودش فکر میکرد :بمونه ؟فرار کنه ؟چی کار کنه حالا ؟
وسط اتاق یه جنازه افتاده بود و هر لحظه ممکن بود کسی سر برسه .
ناگهان در اتاق با صدای مهیبی لرزید.راه فراری نبود. صدای اشنایی از پشت در فریاد زد :
-وینیوک!درو باز کن،زود باش !
مرد پشت در ،وقتی جوابی نگرفت ،محکم تر به در کوبید. اخرش با یه ظربه ،در شکست.
تا وارد شد ،مستقیم دوید سمت دختر . بدن بی جونش و بغل کرد گرفت و با صدایی خفه گقت :
-خواهری ...پاشو ...
اما نه .. اون نفس نمی کشید.بدنش سرد بود،رنگش پریده بود .
اشک از چشمای مرد سرازیر شد .قبلش داشت از هم می پاشید.
یه لحظه سرش رو بلند کرد ؛اتاق خالی بود.
وینیوک رفته بود .
چشمش اوفتاد به پنجره ی باز . لبه پنجره ،جای انگشتای خونی مونده بود. طبقه اول بود ؛می شد راخت از اونجا پرید پایین و فرار کرد.
اون فرار کرده بود...
اما کجا؟
تا کی میخواست قایم بشه ؟
ایا اون برادر میتونه قاتل خواهرشو پیدا کنه ؟
ایا وینیوک تا اخر عمر قسر در میره .. یا اخرش انتقام گرفته میشه ؟
#بی_تی_اس
#فیکشن #فیکشن #چشم_های_بسته

https://www.wattpad.com/story/401175591?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Emily_Ronzen
لینک و پد
https://t.me/silvarrow_2010
لینک چنل
دیدگاه ها (۰)

وایب شخصیت جنیفر فیکشن چشم های بسته https://t.me/silvarrow_2...

میتونه وایب بی تی اس?

پارت ۱۶۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط