کبــــوترانـه
کبــــوترانـه
( روایت سفرای عشق حسین علیه السلام)
قسمت بیست و یکم
به خدا سوگند اگر جز من کسی نباشد و مرا یاری نماند، وی را هرگز تسلیم نخواهم کرد تا آنکه در راه حفظ او جان دهم.
(مجاهد بزرگوار هانی بن عروه)
اصل پنهان کاری در مخفی نگاه داشتن محل اقامت مسلم به خوبی رعایت میشد و ابن زیاد از دست یابی به محل او مایوس گشت.
درماندگی او وقتی به اوج رسید که پس از حدود بیست روز که از امدن او میگذشت نتوانست محل سفیر را پیدا کند. بعد از مدتی او دست به نیرنگ و مکری جدید زد.
یکی از موالی معقل نام داشت. از او خواسته شد تا وانمود کند اهل شام است و از شیعیان ائمه. او همراه سه هزار درهم آمد و کار خویش را آغاز نمود.
او در مسجد مردی را دید که نماز میخواند و بعد از نمازشروع به نجوا و گریه کرد و پنداشت که از شیعیان است از همین رو نزد او رفت و شروع به مظلوم نمایی کرد و گفت که از دوستداران شیعیان است و امده به آنها کمک کند.
[ مردم به من گفتند تو با سفیر حسین در ارتباطی اگر میشود مرا به او وصل کن!]
مرد نمازگزار که جناب مسلم بن عوسجه بود متألم گشت لیکن فورا پاسخ مثبتی نداد.
مسلم گفت که باید اجازه بگیرد و جوابش را بعدا اعلام مینماید. بعد از تلاشهای جاسوس بالاخره او محل مسلم را پیدا کرد و ابن زیاد در صدد حل این معضل بر آمد زیرا هانی رهبر قبلیهایی بود که حکومت نمیتوانست آنرا نادیده بگیرد.
بالاخره با برنامهایی هانی به قصر دعوت شد و به آنجا رفت.
ابن زیاد روی به او کرد و گفت این نقشهها چیست که درخانهات علیه حکومت میکشی؟
مسلم را در خانهات امان دادی و فکر کردی از من مخفی میماند؟
【ابن زیاد هانی را در زندان نگه داشت و گفت که تامسلم را تحویل دهی همینجا میمانی اما هانی گفت به خدا قسم او را تحویل تو نمیدهم】
طبری میگوید: چهره هانی را مورد ضرب قرار دادند و انقدر بر صورتش زد که بینیاش شکست.
پیرمرد 90 ساله در یک لحظه خود را از بند رها کرد و یکی از شمشیرهای نگهبانان را قبضه کرد و کشاکشی سخت در گرفت.
بعد ازمدتی نگهبانان دوباره هانی را در بند کردند. بعد از دستگیری هانی، مسلم اخبار وی را مرتبا پیگیری میکرد.
پایان قسمت بیستم و یکم #کبوترانه
#سلام_بر_اهل_بیت #سلام_بر_سفیران_اهل_بیت #سفیر_عشق #مسلم #با_محرم #محرم #شیعه
#shia_muslim #shia_islam #shia_religion #islam_shia #shia #muslim #islam #religion
#حق_پایدار_است
( روایت سفرای عشق حسین علیه السلام)
قسمت بیست و یکم
به خدا سوگند اگر جز من کسی نباشد و مرا یاری نماند، وی را هرگز تسلیم نخواهم کرد تا آنکه در راه حفظ او جان دهم.
(مجاهد بزرگوار هانی بن عروه)
اصل پنهان کاری در مخفی نگاه داشتن محل اقامت مسلم به خوبی رعایت میشد و ابن زیاد از دست یابی به محل او مایوس گشت.
درماندگی او وقتی به اوج رسید که پس از حدود بیست روز که از امدن او میگذشت نتوانست محل سفیر را پیدا کند. بعد از مدتی او دست به نیرنگ و مکری جدید زد.
یکی از موالی معقل نام داشت. از او خواسته شد تا وانمود کند اهل شام است و از شیعیان ائمه. او همراه سه هزار درهم آمد و کار خویش را آغاز نمود.
او در مسجد مردی را دید که نماز میخواند و بعد از نمازشروع به نجوا و گریه کرد و پنداشت که از شیعیان است از همین رو نزد او رفت و شروع به مظلوم نمایی کرد و گفت که از دوستداران شیعیان است و امده به آنها کمک کند.
[ مردم به من گفتند تو با سفیر حسین در ارتباطی اگر میشود مرا به او وصل کن!]
مرد نمازگزار که جناب مسلم بن عوسجه بود متألم گشت لیکن فورا پاسخ مثبتی نداد.
مسلم گفت که باید اجازه بگیرد و جوابش را بعدا اعلام مینماید. بعد از تلاشهای جاسوس بالاخره او محل مسلم را پیدا کرد و ابن زیاد در صدد حل این معضل بر آمد زیرا هانی رهبر قبلیهایی بود که حکومت نمیتوانست آنرا نادیده بگیرد.
بالاخره با برنامهایی هانی به قصر دعوت شد و به آنجا رفت.
ابن زیاد روی به او کرد و گفت این نقشهها چیست که درخانهات علیه حکومت میکشی؟
مسلم را در خانهات امان دادی و فکر کردی از من مخفی میماند؟
【ابن زیاد هانی را در زندان نگه داشت و گفت که تامسلم را تحویل دهی همینجا میمانی اما هانی گفت به خدا قسم او را تحویل تو نمیدهم】
طبری میگوید: چهره هانی را مورد ضرب قرار دادند و انقدر بر صورتش زد که بینیاش شکست.
پیرمرد 90 ساله در یک لحظه خود را از بند رها کرد و یکی از شمشیرهای نگهبانان را قبضه کرد و کشاکشی سخت در گرفت.
بعد ازمدتی نگهبانان دوباره هانی را در بند کردند. بعد از دستگیری هانی، مسلم اخبار وی را مرتبا پیگیری میکرد.
پایان قسمت بیستم و یکم #کبوترانه
#سلام_بر_اهل_بیت #سلام_بر_سفیران_اهل_بیت #سفیر_عشق #مسلم #با_محرم #محرم #شیعه
#shia_muslim #shia_islam #shia_religion #islam_shia #shia #muslim #islam #religion
#حق_پایدار_است
۱.۴k
۲۳ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.