آمد به خیالم به کنارم که نیامد

آمد به خیالم ، به کنارم که نیامد!
دیوانه سر قول و قرارم که نیامد

بیرون زدم از خانه به آوارگی شهر
خود را به نسیمی بسپارم که نیامد

شهری پُر صورت ولی از عاطفه خالی
این چهره و آن چهره،به کارم که نیامد

جز چتر چه آوار بریزم به سری که
بر خاک نیفتاد و به دارم که نیامد

تا صبح من و کوچه و دلشوره ی باران
می گفت، ببارم که ببارم که نیامد ...
دیدگاه ها (۱)

‌ قلب من وقتی که هستی تمامش مال تو...هرچه دارم غیرتنهایی تما...

قصه ی من و تو … قصه ی آسمان و زمین اســـــت … هیچ وقـــــت ب...

ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ ﯾﺎ ﻧﮑﻨﯽﺑﺎﻭﺭﺕ ﮔﺮ ﺑﺸﻮﺩ، ﮔﺮ ﻧﺸﻮﺩﺣﺮﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ؛ﺍﻣﺎ ....

سخـــــت بخــــــوای... نبـــــودنکســـــی رو بــــاور کــــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط