همنام و رفیق شهید مصطفی کاظم زاده
همنام و رفیق شهید مصطفی کاظم زاده
سید بود. سیدمصطفی. سیدمصطفی موسوی.
خیلی خوش سیما بود. روحش از سیمایش هم جذابتر بود.
اهل افغانستان بود، ولی ساکن قم.
محرم سال 93 توی حسینیه "مضیف العباس" باهاش آشنا شدم.
خیلی ازش خوشم اومد. واسه همین یکی از بهترین چیزهایی رو که دوست داشتم، بهش هدیه دادم.
کتاب "دیدم که جانم می رود". زندگی و خاطرات شهید "مصطفی کاظم زاده".
یک بار با هم رفتیم بهشت زهرا (س) قطعه 26 ردیف 94 شماره 9.
سر مزار شهید "مصطفی کاظم زاده".
چند وقت بعد توی حرم حضرت معصومه (س) دیدمش.
حال و هوای عجیبی داشت.
می گفت: همناممه. خیلی دوستش دارم. اگر قبولم کنه، باهاش رفیقم. خدا کنه اونم منو به عنوان رفیق بپذیره.
می گفت: هر وقت که بتونم، پنجشنبه ها میرم سر مزارش.
شاید ده باری رفته بود بهشت زهرا (س) سر مزار شهید "مصطفی کاظم زاده".
چند وقتی گذشت.
شدیدا عشق به جهاد و مبارزه در راه اسلام و شهادت پیدا کرده بود.
خودش می گفت از آقا مصطفی گرفته.
دیگه نتونست بمونه.
هر جوری که بود آموزش دید و اعزام زد رفت سوریه برای دفاع از حرم و حریم اهلبیت (ع). فروردین 1394، چند روز بیشتر از 20 ساله شدن سیدمصطفی موسوی نگذشته بود، که خبر دادند پس از چندین ماه مبارزه علیه جنایتکاران و تکفیریهای داعش، در عملیات "بصری الحریر" مفقودالاثر شده.
سرانجام 10 ماه بعد، 7 بهمن 1394، پیکر مطهرش به آغوش خانواده بازگشت و همراه با 6 مدافع حرم افغانستانی و پاکستانی، بر دوش مردم قم تشییع شد و در گلزار شهدای بهشت حضرت معصومه (س) آرام گرفت.
حالا دیگر مزار شهید "مصطفی کاظم زاده" در بهشت زهرای تهران، و مزار شهید "سیدمصطفی موسوی" در بهشت معصومه (س) قم، شده اند زیارتگاه من.
آخرش من هم
دیدم که جانم می رود.
لَبَیْکْ یاحُسِینـــــــــــــــــــ
http://line.me/ti/p/%40nua8379x
https://telegram.me/labayk_ya_hossin
سید بود. سیدمصطفی. سیدمصطفی موسوی.
خیلی خوش سیما بود. روحش از سیمایش هم جذابتر بود.
اهل افغانستان بود، ولی ساکن قم.
محرم سال 93 توی حسینیه "مضیف العباس" باهاش آشنا شدم.
خیلی ازش خوشم اومد. واسه همین یکی از بهترین چیزهایی رو که دوست داشتم، بهش هدیه دادم.
کتاب "دیدم که جانم می رود". زندگی و خاطرات شهید "مصطفی کاظم زاده".
یک بار با هم رفتیم بهشت زهرا (س) قطعه 26 ردیف 94 شماره 9.
سر مزار شهید "مصطفی کاظم زاده".
چند وقت بعد توی حرم حضرت معصومه (س) دیدمش.
حال و هوای عجیبی داشت.
می گفت: همناممه. خیلی دوستش دارم. اگر قبولم کنه، باهاش رفیقم. خدا کنه اونم منو به عنوان رفیق بپذیره.
می گفت: هر وقت که بتونم، پنجشنبه ها میرم سر مزارش.
شاید ده باری رفته بود بهشت زهرا (س) سر مزار شهید "مصطفی کاظم زاده".
چند وقتی گذشت.
شدیدا عشق به جهاد و مبارزه در راه اسلام و شهادت پیدا کرده بود.
خودش می گفت از آقا مصطفی گرفته.
دیگه نتونست بمونه.
هر جوری که بود آموزش دید و اعزام زد رفت سوریه برای دفاع از حرم و حریم اهلبیت (ع). فروردین 1394، چند روز بیشتر از 20 ساله شدن سیدمصطفی موسوی نگذشته بود، که خبر دادند پس از چندین ماه مبارزه علیه جنایتکاران و تکفیریهای داعش، در عملیات "بصری الحریر" مفقودالاثر شده.
سرانجام 10 ماه بعد، 7 بهمن 1394، پیکر مطهرش به آغوش خانواده بازگشت و همراه با 6 مدافع حرم افغانستانی و پاکستانی، بر دوش مردم قم تشییع شد و در گلزار شهدای بهشت حضرت معصومه (س) آرام گرفت.
حالا دیگر مزار شهید "مصطفی کاظم زاده" در بهشت زهرای تهران، و مزار شهید "سیدمصطفی موسوی" در بهشت معصومه (س) قم، شده اند زیارتگاه من.
آخرش من هم
دیدم که جانم می رود.
لَبَیْکْ یاحُسِینـــــــــــــــــــ
http://line.me/ti/p/%40nua8379x
https://telegram.me/labayk_ya_hossin
۵.۹k
۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.