part 35
part 35
ویو ا.ت ⬜️
یک هفته گذشت و روز عروسی فرا رسید . توی این یک هفته نامجون حتی نذاشت منو کوک کنار هم بخوابیم . خودش میرفت بغل کوک میخایید تا مطمئن بشه که فرار نمیکنه .
پایان ویو ا.ت ⬜️
کوک :عروس خانم خوشگل شدی . چیزی شده ؟
ا.ت : آره عموم هنوز نیومده
کوک : حتما داره آماده میشه
ا.ت : ا.ت آره
نامجون : هی هول بیا اینجا ببینم
کوک : بابا ولم کن عوضی کل این یک هفته زیدی تو اعصابم
نامجون : از شنیدنش خوشحالم
کوک : واااااای
ا.ت : عمو
ا.ت یکدفعه دید که عموش از ماشینش پیاده شد و رفت بغلش کرد
ا.ت : دلم برات تنگ شده بود
عمو : ا.ت عزیزم چقدر بزرگ و خوشگل شدی
ا.ت : فکر کردم نمیای
عمو : من هرگز عروس برادرزاده ام رو از دست نمیدم
ا.ت : عاشقتم
کوک : سلام آقای پارک از دیدنتون خوشحالم
عمو : سلام جونگ کوک چطوری پسر (اون رو بغل میکنه )
کوک : هو فکر نمیکردم آنقدر خوب باهام رفتار کنید ممنون
عمو : بگو ببینم عوضی چند بار جونش رو خوردی ؟ (آروم زمزمه میکنه )
کوک : عامممم نمیدونم خیلی زیاد !
عمو :ای عوضی ا.ت این آدم بی شور رو تو دوست داری
ا.ت : عموووو اینطوری نگو
کوک رفت و ا.ت رو بغل کرد
عمو : هی هی دستت رو بردار
کوک : فکر کنم نمیدونه امشب قراره چیکار کنم.
ا.ت : کوک زشته !
نامجون : خب بریم داخل
عمو : راستی ا.ت مامانت هم میاد
ا.ت : بله عمو
عمو: آه زنیکه جن..
ا.ت : باشه عمو آروم باش
همه رفتن داخل تالار و مهمون ها کم کم آمدند
ویو ا.ت ⬜️
یک هفته گذشت و روز عروسی فرا رسید . توی این یک هفته نامجون حتی نذاشت منو کوک کنار هم بخوابیم . خودش میرفت بغل کوک میخایید تا مطمئن بشه که فرار نمیکنه .
پایان ویو ا.ت ⬜️
کوک :عروس خانم خوشگل شدی . چیزی شده ؟
ا.ت : آره عموم هنوز نیومده
کوک : حتما داره آماده میشه
ا.ت : ا.ت آره
نامجون : هی هول بیا اینجا ببینم
کوک : بابا ولم کن عوضی کل این یک هفته زیدی تو اعصابم
نامجون : از شنیدنش خوشحالم
کوک : واااااای
ا.ت : عمو
ا.ت یکدفعه دید که عموش از ماشینش پیاده شد و رفت بغلش کرد
ا.ت : دلم برات تنگ شده بود
عمو : ا.ت عزیزم چقدر بزرگ و خوشگل شدی
ا.ت : فکر کردم نمیای
عمو : من هرگز عروس برادرزاده ام رو از دست نمیدم
ا.ت : عاشقتم
کوک : سلام آقای پارک از دیدنتون خوشحالم
عمو : سلام جونگ کوک چطوری پسر (اون رو بغل میکنه )
کوک : هو فکر نمیکردم آنقدر خوب باهام رفتار کنید ممنون
عمو : بگو ببینم عوضی چند بار جونش رو خوردی ؟ (آروم زمزمه میکنه )
کوک : عامممم نمیدونم خیلی زیاد !
عمو :ای عوضی ا.ت این آدم بی شور رو تو دوست داری
ا.ت : عموووو اینطوری نگو
کوک رفت و ا.ت رو بغل کرد
عمو : هی هی دستت رو بردار
کوک : فکر کنم نمیدونه امشب قراره چیکار کنم.
ا.ت : کوک زشته !
نامجون : خب بریم داخل
عمو : راستی ا.ت مامانت هم میاد
ا.ت : بله عمو
عمو: آه زنیکه جن..
ا.ت : باشه عمو آروم باش
همه رفتن داخل تالار و مهمون ها کم کم آمدند
۴.۲k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.