و اینک باران

و اینک باران...
برلبهٔ پنجرهٔ احساسم می نشیند!
و چشمانم را نوازش میدهد...
تا شاید از دلتنگی هایم گذر کنی!
دیدگاه ها (۱)

ﺧـُــــــــــﺪﺍﯾـﺂ !!!ﺟـﺎﮮِ ﺳﻮﺭﻩﺍﮮ ﺑــــــــــہ ﻧـﺎﻡ" ﻋــِﺸـ...

غصه‌هآیت‌را با قآف بنویس کههرگز بآورشان‌نکنیانگآرفقط‌قصه هست...

خداجون یادت هست؟یه روز دستشو گرفتم اومدم پیشتگفتم من همینو م...

ﺧُـــــــــــــــــﺪﺍیـــــا...❤ ﺳـــــــــﺎﺩِﻩ مـــــی تَــ...

مرد تنهای شب @محکوم به عشق @دلتنگی نبود نت سر به فلک

‍ بیا به خلوت خیالمو در باغ خشکیده ی احساسم بوسه امید بکار م...

اشک هایم مانند یاقوت های بی رنگی از روی صورتم پایین می لغزید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط