سناریو پارت.........ولم کننننن
سناریو پارت.........ولم کننننن
ویو ته.
آخ چرا من این کارو با ات کردم ولی باید از دلش در بیارم خیلی بد دوسش کردم و فکر میکردم اون رنگو ریخته ولی ا ن نریخته وم ممکنه از ،ن خوشش نیاد ولی بهش یهحص عجیبی دارم بهش وقتی واسه اولین بار جلو دست شوعی دیدمش باورم نمیشد که چرا دختر به این جذابی این کارو کنه اولش باورم نمیشد.....
ویو ات .من توی خواب خیلی تکون میخورم
خوابیده بودم که یه دست روی پهلوم حص کردم اینقدر خوابم میومد حال نداشتم ببینم کیه ساعت ۹ خ ابیدم تا ۱۲ ظهر از خواب بلند شدم چرخیدم و دیدیم تهیونگ اومده پیشم
نمیخ استم پسش بزنم گناه داره گزاشتم بخوابه ولی اینقدر ناز خوابیده بود که بهش زل زده بودم و موهاشو ناز میکردم
پتو رو روش کشیدم و از تخت پاشدم و رفتم ناهار رو حاضر کردم
داشتم میزو میزدم که تهیونگ از اتاقم اومد بیرون و تا منو دید اومد پیشم
ته. ببین ات منو ببخش ا م م پیشت شاید ناراحت شدی منو ببخش بیب.....چیزه ینی ات..میخواستم بگم که من واقعا....
ات. نه نه نه اشکالی نداره تازه خیلی ناز خوابیده بودی
چ ون ات وصط حرف ته پرید ،ته نتونست حرف دلشو بزنه...بگزریم
ات. خب بیا بریم ناهار بخوریم
ته . امید وارم ناهار مثل خودت خوشمزه....نه امید وارم ناهار خوبی باشه 😄
ات. ناهار دوکوبوکی هستش
ته. نههههه تنده دوس ندارم
ات. خب زود تر میگفتی
ته.مشکلی نی ات......
ناهارو خوردیم
ته. خوب من برم
ات.. میموندی آخه جز منو تو اینجا کسی نیست
ته.نه کار دارم .،صورت ته سرخ بود.
ات، باش اسرار نمیکنم ددی....نه چیز ها چی گفتم هیچی
ته.پس من برم فقط یچیزی
ات. چی
ته . میتونی منو ددی صدا کنی
ات😅😁
ته. میشه تورو بیبی صدا کنم.....
ات.عههم ستسنسکستگسگسستاساساستستسکستنسث ثبخثک
ته. ها !؟
ات. چیزی هیچی بای
ته. بای
آت درو بست و خودشو چسبوند به در
ات.هوفففففففففففی
چیشد هیو چرا همچی زود گذشت
این، از سناریو خوب بود لایک کن دارم برای تو یکی وقت میزارم ،نت میزارم،چشم میزارم لایک کن
مرسی عزیزم😙😉
ویو ته.
آخ چرا من این کارو با ات کردم ولی باید از دلش در بیارم خیلی بد دوسش کردم و فکر میکردم اون رنگو ریخته ولی ا ن نریخته وم ممکنه از ،ن خوشش نیاد ولی بهش یهحص عجیبی دارم بهش وقتی واسه اولین بار جلو دست شوعی دیدمش باورم نمیشد که چرا دختر به این جذابی این کارو کنه اولش باورم نمیشد.....
ویو ات .من توی خواب خیلی تکون میخورم
خوابیده بودم که یه دست روی پهلوم حص کردم اینقدر خوابم میومد حال نداشتم ببینم کیه ساعت ۹ خ ابیدم تا ۱۲ ظهر از خواب بلند شدم چرخیدم و دیدیم تهیونگ اومده پیشم
نمیخ استم پسش بزنم گناه داره گزاشتم بخوابه ولی اینقدر ناز خوابیده بود که بهش زل زده بودم و موهاشو ناز میکردم
پتو رو روش کشیدم و از تخت پاشدم و رفتم ناهار رو حاضر کردم
داشتم میزو میزدم که تهیونگ از اتاقم اومد بیرون و تا منو دید اومد پیشم
ته. ببین ات منو ببخش ا م م پیشت شاید ناراحت شدی منو ببخش بیب.....چیزه ینی ات..میخواستم بگم که من واقعا....
ات. نه نه نه اشکالی نداره تازه خیلی ناز خوابیده بودی
چ ون ات وصط حرف ته پرید ،ته نتونست حرف دلشو بزنه...بگزریم
ات. خب بیا بریم ناهار بخوریم
ته . امید وارم ناهار مثل خودت خوشمزه....نه امید وارم ناهار خوبی باشه 😄
ات. ناهار دوکوبوکی هستش
ته. نههههه تنده دوس ندارم
ات. خب زود تر میگفتی
ته.مشکلی نی ات......
ناهارو خوردیم
ته. خوب من برم
ات.. میموندی آخه جز منو تو اینجا کسی نیست
ته.نه کار دارم .،صورت ته سرخ بود.
ات، باش اسرار نمیکنم ددی....نه چیز ها چی گفتم هیچی
ته.پس من برم فقط یچیزی
ات. چی
ته . میتونی منو ددی صدا کنی
ات😅😁
ته. میشه تورو بیبی صدا کنم.....
ات.عههم ستسنسکستگسگسستاساساستستسکستنسث ثبخثک
ته. ها !؟
ات. چیزی هیچی بای
ته. بای
آت درو بست و خودشو چسبوند به در
ات.هوفففففففففففی
چیشد هیو چرا همچی زود گذشت
این، از سناریو خوب بود لایک کن دارم برای تو یکی وقت میزارم ،نت میزارم،چشم میزارم لایک کن
مرسی عزیزم😙😉
۳.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳