منمقصرم

#من_مقصرم؟
#پارت_۱
.
.
نامجون:برو بمیر زنیکه ی احمق معلوم نیست باکی بوده که میگه حاملم(عربده)
میسو بخدا دست کسی به غیر تو بهم نخورده(گریه)
نامجون:من از همه چی بگذرم من چهار ماه نبودم حامله شدی بگذرم اصلا از همچی بگذریم میای میگی بچم دخترهه(جمله ی اخر با داد)
میسو:گناه من چیه اخه
نامجون:طلاقت رو میدم گمشو از خونم بیرون
میسو:من که کسو کاری ندارم
نامجون:گمشو بیروننن
.
ویوی میسو
ساعت۰۱:۳۹بامداد
او زن خودش را در خیابان های تنگو تاریک رها کرد باد سرد هم راه با برف باعث سوزشی در
صورت ضعیف و لاغر او می شد
سنگ لاخ ها باعث حس درد در پاهای برهنه اش می شد
خسته بود
دوماه بود که تغذیه ی خوبی نداشت
شده بود پوستو استخون
خسته ادامه میداد
تا رسید به دم در جایی که متولد شد
و همچنین جایی که بعد گفتن «بله»
قبرستون دختر بود
جایی که در کودکی توسط پسر عموش
مورد ازار ج.ن.س.ی قرار گرفت
او روحش آنجا مرده بود
تنها تفاوتش با مرده
تکون دادن جسمش بود
بلخره شجاعت را جمع کرد
و با یک سنگ در خانه ی پدری اش
را به صدا در اورد
پس از مدتی صبر ناامید شد برای آخرین بار
در زد
که با قیافه ی........
.
.
.
.
چطور بود؟؟؟؟
۱۰لایک
دیدگاه ها (۱)

ادامش بدم؟؟؟؟؟

بریم واسه پارت جدیددددددد✨✨

بریم فیک رو آپ کنیمممم

اگه میخاین رمان جدید اپ بشه به ۶ لایک برسونیددد🧡

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط