چشم میگشایم بر پنجره های آفتابی و نور منتشرت را مینوشم
چشم میگشایم بر پنجره های آفتابی و نور منتشرت را مینوشم
تو از خورشیدزاران دور آمده بودی؛ از دامنه های ستاره.
خاطره هایمان را آبی تفکر تو #آسمانی کرده است.
تو را در گردنه های برفگیر، به پاسبانی بهار دیده اند
و من به درختان بلندی می اندیشم که از پس گام های آخِرت، قد برافراشتند
و به کوچه هایی که نامت، شکوهمندشان کرده است.
از تو میگویم که نگذاشتی جاده های آوارگی، دلتنگمان کند؛
نگذاشتی سردر گریبان شبانه های سیاه یأس شویم.
میستاییمت؛ که با تو، بر کتیبه های سرخ #عشق، حک شدیم.
ای #شهیــــــــــد
#سالروزتولدشهیدمحمودرضابیضایی18آذر
#تولدتــــــــــ مبارکـــــ
تو از خورشیدزاران دور آمده بودی؛ از دامنه های ستاره.
خاطره هایمان را آبی تفکر تو #آسمانی کرده است.
تو را در گردنه های برفگیر، به پاسبانی بهار دیده اند
و من به درختان بلندی می اندیشم که از پس گام های آخِرت، قد برافراشتند
و به کوچه هایی که نامت، شکوهمندشان کرده است.
از تو میگویم که نگذاشتی جاده های آوارگی، دلتنگمان کند؛
نگذاشتی سردر گریبان شبانه های سیاه یأس شویم.
میستاییمت؛ که با تو، بر کتیبه های سرخ #عشق، حک شدیم.
ای #شهیــــــــــد
#سالروزتولدشهیدمحمودرضابیضایی18آذر
#تولدتــــــــــ مبارکـــــ
۴۱۴
۱۸ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.