(درخواستی)
(درخواستی)
💜سناریو💜
🥲وقتی تو خونه با یه پسری(پسره داداش ا.ت هس)از پشت پنجره میان و میان تو دعدا راه میندازن ولی بعد میفهمن که داداش ا.ت بوده🥲
نامجون:(بچه وقتی میفهمه داداش ا.ت هست بدلیل نامعلومی خجالت میکشه) ببخشید🥺
جین: میمردی زود تر میگفتی دست های هندسامم خراب شده آنقدر مشت زدم😑
ا.ت:.....🥲😪
شوگا:اگه زودتر میگفتی من الان خواب بودم به جای اینکه بیام دعوا کنم😐
ا.ت:حالا خوبه وسط دعوا بهت گفتم داداشمه🥲😐
جیهوپ:مثل نامجون(کمبود جمله)😪
جیمین:اگه دیرتر میفهمیدم الان تو زندان بودم🙂😐
تهیونگ:بچه خودش کاری نداشته بود یونتان رو فرستاده بود برای دعوا که وقتی فهمید داداش ا.ت هست یونتان رو به زور جدا کرد🥲🤣
جونگ کوک:قبل از اینکه بفهمه پسره داداش ا.ت بود پسر رو ناکار کرد😢😪
💜سناریو💜
🥲وقتی تو خونه با یه پسری(پسره داداش ا.ت هس)از پشت پنجره میان و میان تو دعدا راه میندازن ولی بعد میفهمن که داداش ا.ت بوده🥲
نامجون:(بچه وقتی میفهمه داداش ا.ت هست بدلیل نامعلومی خجالت میکشه) ببخشید🥺
جین: میمردی زود تر میگفتی دست های هندسامم خراب شده آنقدر مشت زدم😑
ا.ت:.....🥲😪
شوگا:اگه زودتر میگفتی من الان خواب بودم به جای اینکه بیام دعوا کنم😐
ا.ت:حالا خوبه وسط دعوا بهت گفتم داداشمه🥲😐
جیهوپ:مثل نامجون(کمبود جمله)😪
جیمین:اگه دیرتر میفهمیدم الان تو زندان بودم🙂😐
تهیونگ:بچه خودش کاری نداشته بود یونتان رو فرستاده بود برای دعوا که وقتی فهمید داداش ا.ت هست یونتان رو به زور جدا کرد🥲🤣
جونگ کوک:قبل از اینکه بفهمه پسره داداش ا.ت بود پسر رو ناکار کرد😢😪
۳.۵k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.