راز شاعر شدنم عشقِ غزل خیزِ تو بود
کاسهی صبرِ دلم یکسره لبریز تو بود
طبع بیحوصلهی بیکس و کارم انگار
از ازل منتظر روی دلانگیز تو بود
آمدی کُنفیکون شد همهی هستیِ من
گوشِ جانم هم از آن روز فقط تیز تو بود
این همه غم که در اشعار تَرَم میبینی
همه بعد از سفرِ تلخ و غمانگیزِ تو بود
ای که دریای غزل در نفس تو جاری ست
شعر من قافیه در قافیه ناچیز تو بود...🦋💞🦋
غروب آدینتون مصفا وبه عشق محبوبم💐🫂💙🧿🌐
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.