به سراغ من اگر می آیید،
به سراغ من اگر می آیید،
پشتِ هیچستانم ...
پشتِ هیچستان،
رگ های هوا،پُر از قاصدهایی است
که خبر می آرند،
از گل واشدهی دورترین بوتهی خاک...!
روی شِن ها هم،
نقش های سُمِ اسبانِ سواران ظریفی است،
که صبح به سر تپهی معراج شقایق رفتند...!
پشتِ هیچستان،چتر خواهش باز است،
تا نسیم عطشی در بُنِ برگی بدود...!
زنگ باران به صدا می آید...
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ،
سایهی نارونی تا ابدیت جاری است ...!
به سراغ من اگر می آیید،
نرم وآهسته بیایید...
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من...!
#سهراب_سپهری
پشتِ هیچستانم ...
پشتِ هیچستان،
رگ های هوا،پُر از قاصدهایی است
که خبر می آرند،
از گل واشدهی دورترین بوتهی خاک...!
روی شِن ها هم،
نقش های سُمِ اسبانِ سواران ظریفی است،
که صبح به سر تپهی معراج شقایق رفتند...!
پشتِ هیچستان،چتر خواهش باز است،
تا نسیم عطشی در بُنِ برگی بدود...!
زنگ باران به صدا می آید...
آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ،
سایهی نارونی تا ابدیت جاری است ...!
به سراغ من اگر می آیید،
نرم وآهسته بیایید...
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من...!
#سهراب_سپهری
۱۲.۸k
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.