چشمهایش را بست

چشمهایَش را بَست...!؟
بی انکه بخوابد
اولین باری بود که گریه میکرد..!
انگار یاد کسی اُفتاده بود
که در شعرهایش
برایش خُودکُشی میکَرد....
دیدگاه ها (۶)

روزی فـــکند یار نگاهی به ســــوی غیرباز است چشمِ حسرتِ من س...

خورشید دویده پشت کوهستانمپیدا شده نور رفته ی چشمانمهرنیمه ی...

باور کنید اگر چشم‌هایش را می‌دیدیدتا آخر عمر برای تمام شعرها...

چشمهایش..!!! ☜شروع واقعه بود...

࣪     ִ    —  𝗃𝗂𝗌𝗎𝗇𝗀 𝖻𝗎𝖻𝖻𝗅𝖾 𝗎𝗉      ˓˓یاد اولین باری که خوند...

تهیونگی که بخاطر دیدن اولین منظره آرمی ها بعد از سربازی توی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط