رمان گرگینه ی من

p⁵²

آت : اره گفت بهت بگم دوستت داره اگه بخوای میتونی برگردی...برگردی تا فرمانروای گرگینه ها باشی...
ته : ولی اگه برم تو کوک چی میشن؟!
خودتون هم خوب میدونید وررود خون آشام ها به قبیله ممنوع
آت : مهم تویی...برو...همین که تو سالم باشی برا ما کافیه
ته : نمیتونم تنهاتون بزارم چیزی که برا من مهمه شما دوتایی..میخوام کنارم باشید(از دست های آت میگیره)
آت :...
کوک : کنار اون درخت بلنده ی خونه درست کنید
ته : اونم تو جنگل توهم؟!..
آت : خداوکیلی ایده ی بهتری نداشتی؟!...راستی شاىون کجاس
کوک: رفته خونه خواهرش
آت : خواهرشو گاز نگیره؟!
کوک : ...
دیدگاه ها (۷)

رمان گرگینه ی من

رمان گرگینه ی من

⁵ شنبه براتون رمان می‌زارم می‌دونم منتظری ولی ببخشید واقعا ن...

رمان عشق یک مافیا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط