🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
#part_19
#رها
پوووووف حالا چیکار کنم هیچی لباس مجلسی نیوردم اههه اخه الان وقت مهمونی بود
تقریبا دیگه رسیده بودیم به شهر داشتم بیرون رو نگاه میکردم که یهو ماشین وایستاد
رها:وا !چرا وایستادی
طاها:مگه قرار نیس بریم مهمونی
رها:خب
طاها:خب که خب لباس میخوام بخرم میای؟
با خودم فکر کردم تو ماشین بمونم که حوصلم سر میره برم شاید منم به لباس خوشگل پیدا کردم خریدم
رها:اره میام بریم !
#طاها
رها که گفت لباس نداره با خودم گفتم قبل از اینکه بریم ویلا بریم یه چند دست لباس بخریم
واسه همین وقتی رسیدم شهر با رها رفتیم یه پاساژ تا خرید کنیم
داشتیم وارد پاساژ میشدیم که چند تا پسر طعنه زدن به رها و دورش کرده بودن
اصلا نفهمیدم چکار دارم میکنم فقط میدونم همشونو زدم ناکار کردم بینی خودمم خون اومد
با چشم دنبال رها گشتم که دیدم نشسته رو زمین و داره گریه میکنه
دویدم سمتش و نشستم پیشش
#رها
طاها جلو تر از من می رفت
که دیدم چند تا پسر بهم طعنه زدم و اومدن دورم
پسره۱:جووووون چه دافی
پسر۲:اووووف هانی خونه ما همین بغله ها تشریف میارین
پسر۳:شبی چقدر میگیری بچه
چشام پر از اشک شده بود
یهو حس کردم یکی با مشت اومد تو صورت پسره دقت کردم دیدم طاهاس باورم نمیشد طاها همشونو جوری زد که دو تا پا داشتن دوتا دیگع قرض کردن و الفراااار 😂✨
رفتم نشستم یه گوشه و گریه میکردم نمدونم چرا ولی بغض تو گلوم بود
حس کردم یکی نشست پیشم
نگاه کردم دیدم طاهاس بینی خونی شده بود از تو کیفم دستمال آوردم و دادم بهش
رها:خوبی؟چیزیت که نشد؟
طاها:من خوبم تو خوبی؟بهت که دست نزدن؟
رها:نه خوبم مرسی بابت این کارت
طاها : قابلی نداشت پاشو بریم تو پاساژ سردت میشه
#رها
با طاها وارد پاساژ شدیم و طاها محکم دست منو گرفته بود
هر پسری مه از بغلمون رد میشد منو بیشتر به خودش نزدیک میکرد
دلیل این کارهاشو نمیفهمم :/
شاید بخاطر امنیت من اینکارو میکنه
پوووووف نمد والا
ادامه دارد ... •📕❤•
🧸💛🔗
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#part_19
#رها
پوووووف حالا چیکار کنم هیچی لباس مجلسی نیوردم اههه اخه الان وقت مهمونی بود
تقریبا دیگه رسیده بودیم به شهر داشتم بیرون رو نگاه میکردم که یهو ماشین وایستاد
رها:وا !چرا وایستادی
طاها:مگه قرار نیس بریم مهمونی
رها:خب
طاها:خب که خب لباس میخوام بخرم میای؟
با خودم فکر کردم تو ماشین بمونم که حوصلم سر میره برم شاید منم به لباس خوشگل پیدا کردم خریدم
رها:اره میام بریم !
#طاها
رها که گفت لباس نداره با خودم گفتم قبل از اینکه بریم ویلا بریم یه چند دست لباس بخریم
واسه همین وقتی رسیدم شهر با رها رفتیم یه پاساژ تا خرید کنیم
داشتیم وارد پاساژ میشدیم که چند تا پسر طعنه زدن به رها و دورش کرده بودن
اصلا نفهمیدم چکار دارم میکنم فقط میدونم همشونو زدم ناکار کردم بینی خودمم خون اومد
با چشم دنبال رها گشتم که دیدم نشسته رو زمین و داره گریه میکنه
دویدم سمتش و نشستم پیشش
#رها
طاها جلو تر از من می رفت
که دیدم چند تا پسر بهم طعنه زدم و اومدن دورم
پسره۱:جووووون چه دافی
پسر۲:اووووف هانی خونه ما همین بغله ها تشریف میارین
پسر۳:شبی چقدر میگیری بچه
چشام پر از اشک شده بود
یهو حس کردم یکی با مشت اومد تو صورت پسره دقت کردم دیدم طاهاس باورم نمیشد طاها همشونو جوری زد که دو تا پا داشتن دوتا دیگع قرض کردن و الفراااار 😂✨
رفتم نشستم یه گوشه و گریه میکردم نمدونم چرا ولی بغض تو گلوم بود
حس کردم یکی نشست پیشم
نگاه کردم دیدم طاهاس بینی خونی شده بود از تو کیفم دستمال آوردم و دادم بهش
رها:خوبی؟چیزیت که نشد؟
طاها:من خوبم تو خوبی؟بهت که دست نزدن؟
رها:نه خوبم مرسی بابت این کارت
طاها : قابلی نداشت پاشو بریم تو پاساژ سردت میشه
#رها
با طاها وارد پاساژ شدیم و طاها محکم دست منو گرفته بود
هر پسری مه از بغلمون رد میشد منو بیشتر به خودش نزدیک میکرد
دلیل این کارهاشو نمیفهمم :/
شاید بخاطر امنیت من اینکارو میکنه
پوووووف نمد والا
ادامه دارد ... •📕❤•
🧸💛🔗
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۱۷.۲k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.