ای خاک رهت سرمه چشمان خمارم
ای خاک رهت سرمه چشمان خمارم
وی زلف تو آشفته تر از هر دو نگاهم
عمری است گرفتار تو با این رخ زردم
لایق نبود عشق تو را روی سیاهم
نجوای تو در گوشم و آوای سه تارم
شد مونس شبهای من و سوز سه گاهم
فریاد رس من به فدای قدم تو
لطفی بنما میگذرد عمر تباهم
بر دیده نهم منت دیدار تو را من
پروا نکنم از نگه و تیر گناهم
بگذشت جدائی و در آغوش من آئی
در بستر من بوی تو در صبح و پگاهم
این مستی منصور نشان از قدح توست
جز باده و قند لب تو هیچ نخواهم
وی زلف تو آشفته تر از هر دو نگاهم
عمری است گرفتار تو با این رخ زردم
لایق نبود عشق تو را روی سیاهم
نجوای تو در گوشم و آوای سه تارم
شد مونس شبهای من و سوز سه گاهم
فریاد رس من به فدای قدم تو
لطفی بنما میگذرد عمر تباهم
بر دیده نهم منت دیدار تو را من
پروا نکنم از نگه و تیر گناهم
بگذشت جدائی و در آغوش من آئی
در بستر من بوی تو در صبح و پگاهم
این مستی منصور نشان از قدح توست
جز باده و قند لب تو هیچ نخواهم
۲.۰k
۱۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.