the end of time after him part 31
لوکاس : بسه بهتره بریم پیش بچه ها
ناتاشا : باشه بریم
چندی بعد 🤣
جشن شروع شده بود توی اون همه خرابی هتل جشن گرفتن بعد از چند ماه خیلی چیز متفاوتی بود پنی ساشا جیمز فلیکس ناتاشا و لوکاس و اشلی و توماس و پاتریشیا در حال رقصیدن بودن توماس چند قوطی شراب رو از میز ها پیدا کرده بود
توماس : پاتریشیا شراب نمیخوای
پاتریشیا: نخیر به سن قانونی نرسیدم
توماس : واقعا کدوم قانون الان نزدیک ۲ میلیارد نفر جمعیت مردن بعد حتی خانوادتم نیستن بیا بخور راحت باش
پاتریشیا : نمیخوام
توماس : لطفا چیزی نمیشه
پاتریشیا : باشه
پاتریشیا ویو : از اونجایی که کلا هیچکس توجهش به من نبود بطری رو سر کشیدم
و شروع به رقصیدن کردم
چندی بعد 😐
پاتریشیا : توماس تو واقعا خیلی جذاب شدی
توماس : تو هم همین طور ...
توماس ویو : پاتریشیا واقعا جذاب بود موهای مشکی بلندش با اون لباس کوتاهش منو دیوونه میکرد نور کم بود دست پاتریشیا رو گرفتم از اونجایی که خیلی مست بود نمیتونست خوب راه بره برای همین بلندش کردم و بردمش توی اتاق بوسه های پی در پی روی لبش میگذاشتم هوش از سرم پرسده بود دیگه طاقت نداشتم و مرتکب گناه بزرگی شدم ...
ناتاشا : لوکاس پاتریشیا و توماس کجان
لوکاس : نمیدونم حتما پاتریشیا رفته لباس عوض کنه
ناتاشا : راستش من خستم
لوکاس : خب با پنی و اشلی و ساشا برید تو یه اتاق منو جیمز و فلیکس میریم تو یه اتاق احتمالا بتونن پیدامون کنن
ناتاشا : باشه
صبح روز بعد
پاتریشیا : چشم هامو به سختی باز کردم و درد وحشتناکی داشتم نگاهی به خودم کردم هیچ لباسی تنم نبود اونقدر سر درد بودم که نمیتونستم چشم هامو باز کنم چیزی یادم نبود برای همین رفتم و لباس هام رو پوشیدم و رفتم طبقه پایین
همه در حال دعوا با توماس بودن
ساشا : تو چطور تونستی اون فقط ۱۵ سالشه
توماس : من دوستش دارم و اینکه مست بودم
لوکاس : تو واقعا آدم کثیفی هستی چرا اینکارو باهاش کردی اگه بفهمه زندگیش تباه میشه
ناتاشا : او پاتریشیا
پاتریشیا : جریان چیه
ناتاشا :چیزی نیست فقط قول بده آروم باشی
پاتریشیا : چیشده
توماس : ببخشید ...
ناتاشا : تو یکی حرف نزن ببین پاتریشیا چیزی از دیشب یادت هست
پاتریشیا : نه
ناتاشا : اشلی دوربینتو بیار
اشلی : بگیرش
ناتاشا : ببین میدونم سخته اما اول فیلم رو ببین
پاتریشیا : چی ... نه این اتفاق نیفتاده ...
ناتاشا : باشه بریم
چندی بعد 🤣
جشن شروع شده بود توی اون همه خرابی هتل جشن گرفتن بعد از چند ماه خیلی چیز متفاوتی بود پنی ساشا جیمز فلیکس ناتاشا و لوکاس و اشلی و توماس و پاتریشیا در حال رقصیدن بودن توماس چند قوطی شراب رو از میز ها پیدا کرده بود
توماس : پاتریشیا شراب نمیخوای
پاتریشیا: نخیر به سن قانونی نرسیدم
توماس : واقعا کدوم قانون الان نزدیک ۲ میلیارد نفر جمعیت مردن بعد حتی خانوادتم نیستن بیا بخور راحت باش
پاتریشیا : نمیخوام
توماس : لطفا چیزی نمیشه
پاتریشیا : باشه
پاتریشیا ویو : از اونجایی که کلا هیچکس توجهش به من نبود بطری رو سر کشیدم
و شروع به رقصیدن کردم
چندی بعد 😐
پاتریشیا : توماس تو واقعا خیلی جذاب شدی
توماس : تو هم همین طور ...
توماس ویو : پاتریشیا واقعا جذاب بود موهای مشکی بلندش با اون لباس کوتاهش منو دیوونه میکرد نور کم بود دست پاتریشیا رو گرفتم از اونجایی که خیلی مست بود نمیتونست خوب راه بره برای همین بلندش کردم و بردمش توی اتاق بوسه های پی در پی روی لبش میگذاشتم هوش از سرم پرسده بود دیگه طاقت نداشتم و مرتکب گناه بزرگی شدم ...
ناتاشا : لوکاس پاتریشیا و توماس کجان
لوکاس : نمیدونم حتما پاتریشیا رفته لباس عوض کنه
ناتاشا : راستش من خستم
لوکاس : خب با پنی و اشلی و ساشا برید تو یه اتاق منو جیمز و فلیکس میریم تو یه اتاق احتمالا بتونن پیدامون کنن
ناتاشا : باشه
صبح روز بعد
پاتریشیا : چشم هامو به سختی باز کردم و درد وحشتناکی داشتم نگاهی به خودم کردم هیچ لباسی تنم نبود اونقدر سر درد بودم که نمیتونستم چشم هامو باز کنم چیزی یادم نبود برای همین رفتم و لباس هام رو پوشیدم و رفتم طبقه پایین
همه در حال دعوا با توماس بودن
ساشا : تو چطور تونستی اون فقط ۱۵ سالشه
توماس : من دوستش دارم و اینکه مست بودم
لوکاس : تو واقعا آدم کثیفی هستی چرا اینکارو باهاش کردی اگه بفهمه زندگیش تباه میشه
ناتاشا : او پاتریشیا
پاتریشیا : جریان چیه
ناتاشا :چیزی نیست فقط قول بده آروم باشی
پاتریشیا : چیشده
توماس : ببخشید ...
ناتاشا : تو یکی حرف نزن ببین پاتریشیا چیزی از دیشب یادت هست
پاتریشیا : نه
ناتاشا : اشلی دوربینتو بیار
اشلی : بگیرش
ناتاشا : ببین میدونم سخته اما اول فیلم رو ببین
پاتریشیا : چی ... نه این اتفاق نیفتاده ...
- ۳.۰k
- ۲۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط