من و تو پارت ۱۴

ویو یویی
بابا گفت بریم تو جنگل یه ذره قدم بزنیم ما ( یوهی و یوری و یویی ) آماده شدیم اون دلقک
( سوهو ) هم آماده شد و پسرا هم آماده شدن خواهر اون دلقک هم آماده شد .... من و کوک دست هم رو گرفته بودیم... حس میکردم لیا هر لحظه ممکنه از حسودی بترکه کوک هم از دست منو سفت تر می‌گرفت

ویو لیا
این یویی هر*زه دیگه اعصابم رو خورد کرده بود خواستم بزنم تو گوشش که یکی موهامو از پشت کشید....

ویو یویی
داشتیم راه میرفتیم که لیا خواست بزنه تو گوشم تا خواستم کاری کنم یوهی از پشت سر موهاش رو گرفت و محکم کشید... یوهی : دختره ی هر*زه به چه حقی روس خواهر من دست بلند میکنی.... منم به زور جلوی خندم رو گرفته بودم جونگکوک هم به لیا که موهاش تو چنگ یوهی بود پوزخند میزد😂😂
حتی خانوادشم بهش اهمیت نمیدادن .....
لیا دیگه به گریه افتاد... لیا : باشه باشه قول میدم دیگه تکرار نکنم ... ( یوهی دیگه موهاش رو ول کرد ) یوهی : هع حالیت شد

ویو کوک
وقتی لیا خواست یویی رو بزنه تا خواستم دستش رو از پشت بگیرم یوهی موهاش رو کشید چقدر دلم خنک شد😂 واقعا خوشبحال یویی که همچین خواهرای غیرتی داره😂🤣🤣

تمام چطور بود تو را خدا اون لایک لعنتی رو بزن😫😂