ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ

ماییم و لبا لب شدن از یار و دگر هیچ

منصور و اناالحق زدن از دار و دگر هیچ

گر راه به مرهمکده عشق بیابی

الماس بنه بر دل افکار و دگر هیچ

بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ

کای وای زمحرومی دیدار
و دگر هیچ...
دیدگاه ها (۲)

نگرانم که به تو هدیه کنم شعرم راو تو آن را به کسی...وای ولش ...

هرشب دلم بهانه‌یِ تو... هیچ...بگذریم... امشب دلم دوباره تو ر...

گرچه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبردرد او هر شبخبر گیرد ز سر ...

منچه خاکیسرِ آن خاطره‌هابگذارم؟تو اگرسایهبه دیوارِ کسیبگذاری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط