با قلم نیمه شبی

با قلم نیمه شبی
راز دلم را گفتم
قلب کاغذ بنگر
پر شده از خون دلم
یابن الزهرا تو بگو
از غم هجرت چه کنم
دیدگاه ها (۱)

به سر سقف زمینمن محکم این پا می زنمتا نیایی من ز حالا تا ابد...

امشب از زندان غمبا سوز و آهرو به سوی فاطمهباب الحوائج می رود...

من گرفتاره سه تن یوسف شیرین سخنمخاک نعلین ابوالفضل و حسین و...

کجایی باغبان خوب و محبوببیا که قلب زارم گشته معیوببد عالم که...

گفتمش بی تو دلم میگیرد گفت با خاطره ها خلوت کن گفتمش خنده به...

عاشقانه های شبنم

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!"تو" که از راز دلم با خبر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط