با دوستم رفته بودم رستوران
با دوستم رفته بودم رستوران
نمکدونش از این پیچوندنیا بود
هی تکونش میداد، نمک نمیومد،
خیلی آروم تو گوشش گفتم بپیچونش
اونم اول یه نگاه به دور و برش کرد و بعد نمکدونو گذاشت تو کیفش.
.
.
.
هیچی دیگه، صاحب رستوران که تعطیل کرد پرنده فروشی زد
نمکدونه هم به اذن خدا از تو کیف دوستم به معراج رفت،
منم که الان تو تیمارستان نشستم دارم با کفگیر چمن میخورم(^.^)
نمکدونش از این پیچوندنیا بود
هی تکونش میداد، نمک نمیومد،
خیلی آروم تو گوشش گفتم بپیچونش
اونم اول یه نگاه به دور و برش کرد و بعد نمکدونو گذاشت تو کیفش.
.
.
.
هیچی دیگه، صاحب رستوران که تعطیل کرد پرنده فروشی زد
نمکدونه هم به اذن خدا از تو کیف دوستم به معراج رفت،
منم که الان تو تیمارستان نشستم دارم با کفگیر چمن میخورم(^.^)
- ۱.۶k
- ۲۰ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط